پاسخ به یک مقاله پان ترکیستی دیگر به نام: موجودیت و هویت و راهمان(ترکان و ایران): یاشار تبریزلی

 

 

مقاله ای اخیرأ خواندم که نه تنها هیچ سندی حسابی نداشت بلکه بجای بررسی اسنادهای گوناگون، اغلب به اسنادی که خود پان ترکیستها ساخته بودند در آن استناد میشد.  لذا ما به چند بخش این مقاله طولانی پاسخ دادیم هرچند این مقاله مغرضانه تنها برای برانگیختن احساسات برای اشرار پان ترکیست نوشته شده است و هیچ پایه علمی ندارد.    همچنین یکی از دوستان آذربایجانی به نام دکتر البرز فلاح زاده پیامی در مورد آن مقاله بی پایه برایم فرستاد که آن را بدون کم و کاست در آخر این نوشتار درج میکنم.  وی دیدگاه شاهدان عینی  از ماجرای 21 آذر را گزاش داده است.

 

 

این مقاله این چنین آغاز میشود:

 

«جمعیت ترکان ایران چقدر است؟

بر اساس اطلاعات منبع زبان شناسی SIL  [1] ترکیب جمعیتی ایران در سال 1998 به صورت زیر بوده است:

 

جمعیت کل ایران بر اساس آمار دولتی

65,758,000

متکلمین زبان ترکی آذربایجانی

قشقاییها (ترکی آذربایجانی)

متکلمین ترکی خراسانی ( نزدیک به ترکی آذربایجانی)

متکلمین زبان ترکی ترکمنی

23,500,000

1,500,000

400,000

2,000,000

متکلمین زبان  فارسی*

22,000,000

متکلمین زبان لری*

4,280,000

متکلمین زبان کردی و کرمانجی*

3,450,000

متکلمین زبان گیلکی*

3,265,000

متکلمین زبان مازندرانی*

3,265,000

متکلمین زبان عربی

1,400,000

متکلمین زبان بلوچی*

856,000

متکلمین زبان تالشی و تاکستانی*

332,000

متکلمین زبان ارمنی

170,800

بقیه زبانها

700,000

 

متاسفانه تاکنون سرشماری رسمی و درستی برای تعیین ترکیب جمعیتی ایران صورت نگرفته و آمارهای موجود اکثراً مغرضانه و در جهت کم نشان دادن جمعیت ملتهای غیر فارس در ایران بوده است. بر اساس آمار تقریبی فوق جمعیت ترکان آذربایجانی بدون در نظر گرفتن ترکان ترکمنی 25،400،000 نفر (62/38% جمعیت ایران) بوده واکثریت نسبی این کشور را تشکیل می دهند که این رقم را تا 30 میلیون نفر نیز تخمین زده اند. جمعیت فارس زبانها نیز 22 میلیون نفر می باشد. بر اساس این آمار جمعیت ترکهای ایران حدود27،400،000 نفر می باشد و کل متکلمین زبانهای خانواده ایرانی (نه لهجه ها یا گویشهای فارسی! که با علامت * مشخص شده است) 37،500،000 می باشد. پس ایران نه فقط سرزمین ملت فارس بلکه سرزمین ملتهای مختلف ترک و کرد و عرب وفارس و بلوچ و عرب و ... است. لازم به ذکر است که حدود 8 میلیون ترک آذربایجانی در جمهوری آذربایجان، بیش از 500،000 نفر در ترکیه وحدود یک میلیون نفر در عراق (عمدتا شهر کرکوک و اطراف آن) زندگی می کنند. ترکان آذربایجانی در شهرهای مختلف ایران و به خصوص استانهای آذربایجانشرقی ، آذربایجانغربی، اردبیل، زنجان، همدان، قزوین، تهران و مرکزی و بخشهائى از استانهاى گيلان، كردستان و كرمانشاهان زندگی می کنند. بخش عمده ملت ترك در جنوب ايران دراستانهاى فارس، اصفهان، بوشهر، كرمان، چهار محال و بختيارى و استانهاى مجاور و عمده ملت ترك در شمال شرق ايران در استانهاى خراسان شمالى، خراسان رضوى، گلستان و مازندران ساكنند[23]ּ بعد نيست بدانيم كه كشور ايران از بابت جمعيت تركها بعد از تركيه در رتبه دوم قرار دارد و تهران نيز بعد از استانبول دومين شهری است كه بيشترين جمعيت ترك را در خود جای داده است.»

 

 

اول اینکه در آمار 2009 همان منبع شمار آذربایجانیان ایرانی یازده ملیون ذکر شده است و نه 23.5 ملیون.

 

http://www.ethnologue.com/show_language.asp?code=azb

 

11,200,000 in Iran (Johnstone and Mandryk 2001), increasing. 290,000 Afshar, 5,000 Aynallu, 7,500 Baharlu, 1,000 Moqaddam, 3,500 Nafar 1,000 Pishagchi, 3,000 Qajar, 2,000 Qaragozlu, 130,000 Shahsavani (1993). Population total all countries: 12,612,660.

 

 

دوم دکتر البرز به سستی این آمار بالا اشاره شده است.  اما بد نیست که بدانیم که نخست بختیاری و لری و شمالی.. همه زبانهایی هستند که گویندگانشان همدیگر را میفهمند.  نگارنده که خود از شهر کرمانشاه است و کردی کرمانشاهی را میداند، میتواند به طور یقین نظر بدهد که زبان کردی کرمانشاهی هم به فارسی بسیار نزدیک است.  همه اینها نشانگر آنست که قوم ایرانی حتی با منبع بالا در اکثریت هستند.  اما خوب است  که نویسنده پان ترکیست بداند که آمارهای بسیاری انجام گشته است و آماری وی پر از تناقضات است که ما هم اکنون آن را بررسی میکنیم.

 

 

 و با تماس به رئیس بخش خاورمیانه اتنولاژ، بالاخره رئیس بخش مربوطه به ایران به من پاسخ دادند:
Thank you for bringing this to my attention. I am not able to locate the original source from 1997.  . We will do further research and update our figures for the next edition .
 
Yours, Ray Gordon Ethnologue, Research
 

برگردان به فارسی:   از اینکه این نکته را گوشزد کردید سپاسگزارم.   من نمیتوانم منبع آماری که موجب شد اطلاعات ما در سال 1997 تغییر کند را پیدا کنم.   بنابر حساب شماریال به نظر میسد که تعداد یازده ملیون نزدیکتر به واقعیت است.   ما بیشتر پژوهش خواهیم کردم و آمارمان را در چاپ بعدی بروز خواهیم نمود.
 
از بحث با اقای رای گردان (
Ray Gordon )   که مسئول بخش ایران و خاورمیانه اتنولاژ است و همچنین چاپگر کل کتاب اتنولاژ، این نتیجه ها بدست می آید.
 
1) سایت اتنولاژ حتی نمیتواند منبع   1997 خود را که در آمارها تغییر فاحشی دادند پیدا کند.
2) سایت اتنولاژ اصولا یک سایتی است که مال میسینوریهای مسیحی است و فرقی با سایتهای دیگر که آمار میدهند در اعتبار ندارد. کار این سایت همان ترجمه تورات و انجیل است و در واقع تخصصی در آمار در آن وجود ندارد.
3) این نکته را اضافه کنم که دانشنامه بریتنیکا که در یک مقاله حدود آذربایجانیها را 20% میداند به بسیاری از سازمانها مانند یونسکو(همانطور که سایت اتنولاژ نیز این را در وصف خود میگوید) نیز  اطلاعات میدهد و همکاری میکند (http://portal.unesco.org/ci/en/ev.php-URL_ID=13403&URL_DO=DO_TOPIC&URL_SECTION=201.html).  همکاری دو مرکز را نمیتوان الزاما تایید کل یک مرکز از مرکز دیگر نشان داد.

 

و در سال 2009 این آمار درست شد.

 

من قصد وارد شدن در اين بحث ها نداشتم ولی نویسنده قومگرا به یک آماری اشاره نمودند که هیچ سندیت ندارند.  بنگرید به:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/dorooghbaazibaamaarberaheni.htm



ولي درباره امار که اوردi ه شد. اين سايت اصلا مال يونسکو نيست بلکه مال يک مرکزي است که تورات/انجيل را به زبانهاي گوناگون جهان ترجمه ميکند. شايد اين سايتها به سازمانهاي ديگر براي نمونه اطلاعات بدهند ولي خود سايت اصلا مال زبانشناسان و پژوهشگران نيست بلکه ما ترجمه کنندگان تورات/انجيل به زبانهاي خارجي.  این سایت نیز خودش اخیرا این آمار را بدون سند یافته و به اشتباه خود پی برده:

آماری اشاره نمودند که هیچ سندیت ندارند.  بنگرید به:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/dorooghbaazibaamaarberaheni.htm



تا کنون به جز دو آمار رسمی، هیچ آمار دیگري از تركيب گويش‌وران ایرانی گرفته نشده است.

در سال 1370 آمارگيري بسيار مستندي در مورد جمعيت ايران انجام گرفته است كه شرح آن را در مقالات زير مي توان يافت:

http://khabarnameh.gooya.com/society/archives/010245.php

http://asre-nou.net/1383/ordibehesht/20/m-mohsenian.html

"در مرداد 1370، هنگام صدور شناسنامه براي نوزادان، درباره زبان ٤٩ هزار و ٥٥٨ مادر در سطح كشور سوال مطرح شد كه نتيجه حاكي از سهم حضور ٥٣٬٨ درصدي زبان هاى غيرفارسي در ايران بود. بر اساس نمونه گيري مذكور، توزيع سهم هر يك از زبان ها (به درصد) به اين شرح بود: ٤٦٬٢ فارسي؛ ٢٠٬٦ تركي آذربايجاني؛ ١٠ كردي؛ ٨٬٩ لري؛ ٧٬٢ درصد گيلكي و شمالي؛ ٥٬٣ عربي ؛ ٢٬٧ بلوچي؛ ٠٬٦ تركمني؛ ٠٬١ ارمني؛ و ٠٬٢ ساير زبان ها ".  پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده با  فارسي را با آمار فوق جمع شود٬ زبان‌هايي كه "آريايي (ايراني)" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را  دربرمي گيرند. 

در دانشنامه‌ي عمومي بریتانیکا می خوانیم:
"ایران کشوری است چند‌زبانی که در آن نیمی پارسی‌زبان هستند و یک چهارم ديگر به زبان‌های هندوايرانی ديگر تکلم کنند. حدود يک پنجم جمعيت ايران ترکزبان است".

براساس سرشماری  کشور در سال 1335 که داده های آن در کتاب : فرهنگ جغرافیای ایران تحت نظارت سرتیبپ حسینعلی رزم آرا تدوین گشت، جمعیت ایران در سال 1335 حدود 14 ملیون نفر بود.  از این 14 ملیون تعداد جمعيت مناطق ترکی زبان 2451061 و تعداد مناطق دوزبانه فارسی-ترکی 877627 و تعداد مناطق سه زبان فارسی-ترکی-کردی 187464 نفر و تعداد مناطق ترکمنی 97491 بوده است. اگر دست بالا را بگیریم و تمام مناطق ترکمنی و فارسی-ترکی و فارسی-ترکی-کردی را با تمام مناطق ترکی زبان بنا بر اطلاعات این کتاب جمع بندی کنیم، حدود 23 تا 24%  جمعیت ايران ترکی زبان می شوند.

(بنگرید به مقاله: نگاهی دیگر به داده های زبانی و مذهبی ایران معاصر، احسان هوشمند، فصلنامه گفتگو، شماره 43، مهر 1384) http://www.magiran.com/magtoc.asp?mgID=1929&Number=43&Appendix=0

 

 

پس حرف اينکه
«تاکنون سرشماري رسمي و درستي براي تعيين ترکيب جمعيتي ايران صورت نگرفته » نادرست است زيرا پنجاه هزار از تمام مناطق ايران آمار گرفتن يعني 99% اين آمار درست مي نمايد   بنابر قانون استاتیستیک.

 

 

ایشان میتوانند به سایت زیر بروند:

http://americanresearchgroup.com/moe.html

 

و در مدخل population size (جمعیت مورد نظر) و پر کنند 60 ملیون

در مدخل sample size(جمعیت نمونه گیری) و پر کنند 50 هزار

 

سپس برای روی ) calculate error  اندازه گیری لغزش) نیز دکمه ماس را فشار دهند به طور واضح میبینند که margin of error (تفاوت لغزش) کمتر از یک درصد است.

 

ریاضیات بالا البته بستگی به نموداری متحدالشکل یا uniform sample  دارد وگرنه غلط می اید.  اینجاست که نکته مهم در سطح کشور در میان تمام نوزادگان کلیدی هست.  همچنین برای همینست در کشور آمریکا با uniform sampling  شبکه ها نظر درباره انتخابات میدهند و این نظرها در مورد انتخابات آینده همواره درست پیش بینی میشوند.

 

زیرا اگر دوباره برویم به سایت زیر:

http://americanresearchgroup.com/moe.html

 

در مدخل جمعیت مورد نظر بزنیم سی صد ملیون و در جمعیت نمونه گیری تنها بزنیم هزار نفر، درصد تفاوت لغزش تنها سه درصد حساب میشود.  یعنی با احتمال 95% و با تفاوت دست بالا 3.1% میتوان آمار را قبول کرد. 

 

در رابطه با پشتوانه قانون ریاضی uniform sampling و چرا آمارگیری متحدالشکل درصد لغزش و خطایی چنین کم از میان بررسی 1/300000 دارد، میتوان به قانون law of large number یا قانون شمارگان بسیار رجوع کرد که در سایت زیر جزئیات ان اورده شده است:

http://mathworld.wolfram.com/WeakLawofLargeNumbers.html

http://mathworld.wolfram.com/StrongLawofLargeNumbers.html

 


پس اگر گويش‌ها و زبان‌هاي هم خانواده با فارسي را با آمار فوق جمع شود٬ زبان‌هايي كه "آريايي" خوانده مي شوند حدود ۷۶٪ ايران را برمي گيرند.

يک آمار ديگر که انجام گشته است ايرانيان مقيم آمريکا:
در يک آمار اخير از ايرانيان مقيم آمريکا باز حدود آذري‌زبانان ۱۱٪ ذکر گشته است.

http://web.mit.edu/isg/survey.htm



به چند آمار ديگر بنگريم:

دانشنامه بريتنيکا:
Encyclopedia Britannica(Summary: 50% Persian, 25% other Iranian languages, 20% Turkic languages, 5% others).



The people
Iran is a multilingual and diverse cultural society, and the majority of the population is extremely young. Nearly one-half of the people speak Farsi, and another one-fourth speak some other Indo-European language or dialect. These are descendants of the Aryan tribes, whose origins are lost in antiquity. The Kurds, whose language has seen scant modification over the centuries, are a fierce nomadic people dwelling in the western mountains of Iran and in Iraq and Turkey. They constitute a small percentage of Iran's population. They have resisted the Iranian government's efforts, both before and after the revolution of 1979, to assimilate them into the mainstream of national life. Also inhabiting the western mountains are seminomadic Lurs, thought to be the descendants of the aboriginal inhabitants of the country. Closely related are the Bakhtyari tribes, who live in the Zagros Mountains west of Esfahan. Both speak Luri, a language distinct from, but related to, Farsi. The Baluchi are a smaller minority who inhabit Iranian Baluchistan, which borders on Pakistan.

About one-fifth of Iranians speak a variety of Turkic languages.

پس حدود ترکزبانان (ترکمن+آذري+قشقايي..) در دانشنامه بريتنيکا بيست درصد است. حدود زبانهاي ايراني هم هست هفتاد و پنج درصد.

دانشنامه ارينت:

http://i-cias.com/e.o/iran_4.htm
حدود آذري زبانان هست 18%.


دانشنامه انکارتا:


Iran’s population is made up of numerous ethnic groups. Persians migrated to the region from Central Asia beginning in the 7th century bc and established the first Persian empire in 550 bc. They are the largest ethnic group, and include such groups as the Gilaki, who live in Gilān Province, and the Mazandarani, who live in Māzandarān Province. Accounting for about 60 percent of the total population, Persians live in cities throughout the country, as well as in the villages of central and eastern Iran. Two groups closely related to the Persians both ethnically and linguistically are the Kurds and the Lurs.

حدود آذري زبانان هست 20%.



آماري هم که اوردي دروغين است و از يک سازماني است که کتاب تورات و انجيل چاپ ميکند.

براي نمونه يک سازمان مانند ان را بنگريم:
http://www.acts.edu/oldmissions/Iranhist1.html



Composition of Peoples


(OPW)
Peoples: Over 65 ethnic groups, many of which are small nomadic groups.
Indo-Iranian 75.6%. Persian 25,300,000; Kurds 4,670,000; Luri-Bakhtiari 4,280,000; Mazanderani 3,265,000; Gilaki 3,265,000; Dari Persian 1,600,000; Balochi 1,240,000; Tat 620,000; Pathan 113,000; Talysh 112,000.
Turkic 18.8%. Azerbaijani 8,130,000; Turkoman 905,000; Qashqai 860,000; Hazara 283,000; Teymur 170,000; Shahseven 130,000.
Arab 2.2%. Mainly in southwest.
Christian minorities 0.4%. Reduced from 1.5% in 1975 due to emigration. Armenian 170,000; Assyrian 40,000; Georgian 10,000.
Other 3%. Gypsy (Nawar and Ghorbati) 1,188,000; Brahui 149,000; Jews 68,000.
Refugees: Afghans 1.5 million, but decreasing; Iraqi Kurds 120,000 (at one stage in 1991 there were 1.2 million); Shi'a Arabs from Iraq.


باز آذري زبانان کمتر از 20%.
و اين سازمان کليسايي برعکس سازمان کليسايي تو است.

باز همان سازماني که اورديد را بنگريم مازندرانيها را براي نمونه از «فارسها» جدا کرده است در حاليکه در مورد زبان ترکي اين چنين شاخه شاخه نکرده است. در حال در همان آمار شما باز فارسيزبانان و مازندرانيها و گيلکيها و لرها تقريبا 60% است. ما چيزي به عنوان فارسها در ايران نداريم. فارسي زبان داريم. وگرنه کسانسي که فارسيزبان هستند چيز بجز پهلوي زبانان مرکز (دليجان، نطنز،جيرفتي.. .. و شماليها و لرستانيها و تهراني ها (که زبان اصلي انجا رازي بود) نيستند و زبان فارسي دري از خراسان است. پس ما قوم فارس نداريم که ملت فارس داشته باشيم بلکه زبان فارسي داريم که زبان مادري بيشينه مردم ايران امروز است.

آمار سازمان سي-آي-اي:
Persian 51%, Azeri 24%, Gilaki and Mazandarani 8%, Kurd 7%, Arab 3%,
Lur 2%, Baloch 2%, Turkmen 2%, other 1%


آمار من هم ساخته يا جعلي نبود بلکه برپايه دقيقترين آمار ممکن بجز آمار عملي است.. درست با همه اين آمارها که حدود بيست درصد ميگويند يکسان است:

 

همچنین دولت ايران در 1375 سرشماري هايی نيز در استان هاي كشور انجام داد:

 

http://www.statoids.com/uir.html

بر طبق این آمار جمعیت استان های ایران به شرح زیر است :
استان / ساکن در شهر / ساکن در روستا
آذربایجان شرقی   2004484- 1320788
آذربایجان غربی 1315161 1181119
اردبیل 568448 596916
اصفهان 2914874 1007087
ایلام 259687 217634
بوشهر 394489 332884
تهران  9404754- 1771306
چارمحال و بختیاری 342905 417005
خراسان 3421937 2622134
خوزستان 2342514 1367945
زنجان 489518 547301
سمنان 342455 158991
سیستان و بلوچستان 794528 908579
فارس 2163119 1598913
قم 777677 75269
کردستان 705715 640668
کرمان 1060075 922883
کرمانشاه 1098282 670459
کهکیلویه و بویر احمد 213563 327685
گیلان 1049980 1191480
لرستان 850016 717059
مازندران 1783218 2237946
مرکزی 701547 527265
هرمزگان 443970 613326
همدان 810640 867115
یزد 564233 186536
مجموع کل جمعیت ایران در سال 75(هجری شمسی) برابر 60055488 نفر بود. حال این آمار را بررسی می کنیم :
استانهایی که با دقت بالاتر از 95 درصد ترك زبان هستند عبارت اند از :
آذربایجان شرقی، زنجان، اردبیل و مجموع جمعیت آن ها برابر است با  5.4 ملیون نفر. اگر فرض کنیم 50 درصد جمعیت آذربایجان غربی نیز ترك زبان هستند این عدد به 6.6 ملیون نفر می رسد (هرچند که نقشه ها بیشینه مردم آن جا را کردزبان معرفي مي كنند).   بنابراین آمار، ايرانيان ترك زباني که در مناطقی زندگی می کنند که درآن ها زبان تركي تکلم می شود حدود 10.5 درصد جمعيت کل کشور را دربر مي گيرند.
البته کسان دیگری هستند که آذربايجاني تبار می باشند ولی در محیط کار و جامعه آنان زبان ترکی حاکم نیست؛ مثل آذريايجاني هاي مقيم تهران. آذربايجاني هاي تهران در آمیزش با فرهنگ های تمام کشور قرار گرفته اند ، بسیاری از آنان با افرادی که از گوشه و کنار کشور در تهران جمع شده اند ازدواج کرده اند. بسياري از آنان حتا تكلم به تركي را نيز نمي دانند.
حال با همه اين احوال اگر 30 درصد جمعيت تهران را هم ترك زبان بدانيم يعني از ۱۲ ميليون ۴ ميليون.
جمعيت مناطق ترك زبان اطراف اراك و قزوين و همدان و گیلان را هم اگر با مراجعه به آمار جمعيتي آن شهرها محاسبه شود، حداكثر حدود يك ميليون مي شود. كه جمع كل آنان مي شود:   ۱۱.۳۶۱.۰۰۰
يعني 18.9 درصد جمعيت كل كشور.

 

 

يک آمار ديگر:
http://www.joshuaproject.net/countries.php?rog3=IR
حدود 22%.


آماری که پان ترکیستها نیز به ان اشاره میکنند نه تنها انجام نشده است بلکه اشتباهات فاحشی در آن دیده میشود.

 

 http://www.christusrex.org/www1/pater/ethno/Iran.html
در سال 2000 يک چيز ديگر(بيست و سه مليون) و در سال 2004 يک چيز ديگر. براي نمونه در سال 2004 شمار لرستاني ها را کمتر نسبت به 2000 کرده است! و حتي لري جنوبي و شمالي گفته است و بختياري را از اين دو جدا کرده است. در حاليکه اين سه همه يکي هستند و دست کم از يک قوم. بنابراين جدول همه لهجه ها و گويشها هرگز مشخص کننده قوم نيست. اما هيچ اطلاعاتي هم از آمار خودتان نداريد:
The point about this debate is that the reader of Ethnologue should be aware that although Ethnologue is an invaluable source of language statistics, but the authorities for its facts are mostly Summer Institute of Linguistics (SIL) Bible translators


آن امار مال يک مرکز تابستاني است که تورات/انجيل را به گويشهاي مختلف ترجمه ميکنند و بر پايه هيچ اسناد نيست زيرا اصولا اين مرکز نه آمارشناس است و نه زبانشناس. کار اصليشان ترجمه تورات/انجيل است.

براي نمونه متکلمين زبان کردي از سه و نيم مليون در سال 2000 را به نزديک شش و نيم مليون در سال 2004 رسانده است. از زبان لري از سال 2000 به 2004 کاهش داده است. از فارسي از سال 1996 تا سال 2004 کاهش داده است و لهجه بنديهاي نادرست کرده است. آن سه آماري که من اوردم همه با سند است. دو تايش انجام شده است و ديگري هم جمعيت دقيق استانها است. فراتر از ان حدود پنج آمار اورديم از مراجع مختلف که همان حدود بيست درصد را ميگويد.

در همان متن زير آذري ميخوانيم:
Some Azerbaijani-speaking groups are in Fars Province and other parts of Iran

پس اينجا قشقائي ها را دوبار حساب کرده است زيرا ترکزبانان فارس، قشقائي هستند و نه آذربايجاني.


شمار واقعي قشقائيها همان سيصد هزار است:
http://behzad180.blogfa.com/post-12.aspx
منبع:
سرشماري اجتماعي _ اقتصادي عشاير کوچنده کشور سال 1377 ص 19 جدول الف

و نه 1.5 مليون!


در همان صفحه اگر فارسي و لهجه مازندراني را جمع کنيد ميشود بالاتر از آمار که اورديد. در ضمن لهجه هاي لري و لکي و بختياري و مازندراني.. همه کم و بيش با فارسي قابل فهم هستند. ما چيزي به نام قوم لري جنوبي و لري شمالي و غيره نداريم! همه اين اقوام زبانشان وابسته يکي است و وابسته به فارسي و ريشه در پهلوي.

حتي زبان لري را در سال 2004 جنوبي و شمالي کرده است و هر دو را از بختياري جدا کرده.. پس چند گويش و زبان هيچ وقت نميتواند نشانگر جدايي قومي باشد. اين کار را با گويش هاي فارسي کرده است. وگرنه در همان آمار فارسي (شرقي) و غربي و سپس مازوني.. جمع کنيد بيشتر از ترکي است. يعني حدود 60%+ زبانها يا فارسي يا وابسته به فارسي يا لهجه فارسي هستند.
زير بختياري براي نمونه:
Farsi dialects in Chaharmahal va Bakhtiari Province are mutually intelligible with Bakhtiari
یعنی زبانهای فارسی در چهار محال و بختیاری با زبان بختیاری هم فهم هستند.  میدانیم که زبان لری نیز با زبان بختیاری هم فهم است.  پس نتیجه نویسنده مطلب ترک-گرایانه نادرست است.


پس نتيجه ميگيريم که بنا بر دو آماري که در واقع انجام شده است و بنا برا آمار دقيقي که از جمعيت مناطق ايران استان گرفته شده است، و تقريبا همه آمارهاي سايتهاي مختلف، شمار هموطنان ترکي زبان حدود بيست در صد است. تعداد بسياري از ترکزبانان هم تالشي و تاتي اصل بودند که در قرن پيش ترکزبان شدند.

 

 

 

در رابطه با تاریخ هم تاریخ ورود ترکان به ایران و ترکزبان شدن آذربایجان بر همه عالم بجز ترک-گرایان و متعصبان امروز روشن است.

اينها نميتوانند يک سند از زبان ترکي پيش از ايلخانيان از آذربايجان نشاني کنند(که مورد تاييد دانشمندان خارج از مثلت باکو-تبريز-آنکارا باشد) و ناچار ادعاهاي بيپايه ميکنند که شايد افکار عمومي را با جعل تاريخ تشويش کنند و ريشه ايراني آذربايجان را کتمان کنند.

 

 

 

 


هرچند پاسخ اين بي‌سندي را ميتوان با ده ها اسناد داد، بنگريد:
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/zabaanpahlavidarazarbaijan.pdf


و
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/azarimain.htm


و

به هر رو پاسخي به بخشهای دیگر این مقاله:

یاشار:
«کسرووي با استناد به وجود چهار روستاي غيرترک زبان در آذربايجان و چند بيت شعر به زبانها يا لهجه هاي گوناگون و متفاوتي (هرزني، تالشي، تاتي، گيلکي و رازي ) که خود همه آنها را آذري ناميد، مدعي شد زبان
باستان آذربايجان آذري يا لهجه اي از پهلوي است که در دوران صفويان ترکي شده است . روشنفکرنمايان ديگري چون عبدالعلي کارنگ و تقي اراني و ... نيز دنباله روي اين تئوري و سياست شده و هر يک با ارائه تئوري هاي مضحک قصد داشته اند که ريشه بر تيشه ترکان ايران زده و ارتباط آنها را با ترکان دنيا و اجداد ترک خود قطع کنند .»

آيا ميتوانيد از طريق علمي نظرهاي همه محققين امروز را در مورد ايراني بودن زبان آذربايجان رد کنيد؟ هرگز. کسروي مال 50 سال پيش است.. امروز آن نظريه که پيش از کسروي، مارکورات آلماني داده است قطعي است زيرا برپايه اسناد است. ده ها نويسنده غربي همين نظريه را دادند: فراي، مينورسکي، دوفر(که مورد علاقه پان ترکيستان هستند)، سيووري و غيره. امروز حتي يک تورکولوجيست بزرگ (خارج از مثلت باکو-تبريز-آنکارا) وجود ندارد که تازه بودن زبان ترکي در منطقه را قبول نداشته باشد. وگرنه بجاي حرفهايي مانند چوونيست و و غيره تنها يک سند از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان بر سنگ، چرم، کاغذ، و غيره به مان نشاني ميداديد. در حاليکه اسنادهايي به زبان پهلوي از آذربايجان داريم. براي نمونه کتيبه پهلوي مشکين شهر.


اين نکته را بگويم که هرزني/تالشي/تاتي زبانهای مختلف نيستند و اينها با هم ديگر قابل فهم هستند. ميتوانيد به فهرست واژگان انها نگاه کنيد و اين نکته را نيک بيايد.. حتي کردي شمالي نيز به اين نزديک هستند و اين گسستگي لهجه ها پس از اسلام انجام گشته است. يعني براي يک کرد زبان و يک تالشي زبان، اين دو لهجه بسيار نزديک هستند و «از»(من) يا «رش» سياه .. يا حتي در جمله سازي. براي همين هم هست که اينها در گروه زبانهاي شمال غربي قرار دارند. گيلکي هم با يکي از لهجه هاي ديگي کردي به نام زازا و گوراني بسيار نزديک است و اصلا برخاستگاه زازا/گوراني از همان شمال ميباشد(مينورسکي، گورانها). پس بهتر است بيشتر با زبانهاي ايراني آشنايي داشته باشيد تا ادعاهاي خنده‌آور و بي‌سند (مانند همه پان ترکيستها) در نياوريد. 


در ضمن کسي ادعا نکرده است که زبان آذري-پهلوي بدون هيچ زبان ديگر يا ترکي تا دوران صفويان نبوده است. هرچند اسنادي که بين ايلخانيان ترک/مغول تبار تا صفويان به زبان ترکي داريم انگشت‌شمار است.


 اما اينکه يک اقليت بتواند زبان يک اکثريت را عوض کند آنهم از طريق سلطنت و حکومت امري است که بارها و بارها در تاريخ اتفاق افتاده است. حتي اگر آن اقليت کم فرهنگتر از سرزمين پيشين باشد. دو نمونه اش را ميتوان تغيير زبان مصري به زبان عربي و نابودي زبانهاي يوناني/ارمني در ترکيه را به مثال آورد.. همه ميدانند که مصر تمدن کهنتر و برتري از اعراب باديه نشين داشت ولي حاکم بودن اعراب بر آن منطقه باعث دگرگون شدن آن زبان شد. حال اين اعراب باز در اقليت بودند ولي توانستند اين کار را انجام بدهند. پس همين سند تاريخ دليلي محکم در بطلان سفسطه بالا است. همچنين است در مورد انوتولي که يک مرکز کاملا ارمني/يوناني نشين بود. شايد در مغز شما پان ترکيستها چنين چيزي مشکل باشد. کشور هيتي يک جزيره کاملا سياه پوست است ولي همه مردمش فرانسوي سخن ميگويند. يا برعکس تمدن متمدن آزتک ها يک تمدن بسيار پيشرفته اي بود ولي اسپانيش ها زبان مردم مکزيک را به اسپانيش تغيير دادند.

بگذاريد چند سند ديگر هم بنويسيم هرچند نرود ميخ آهنين در سنگ. برخلاف ادعاهاي پان ترکيستان، ترکان بوميان ايران نبوده اند بل که اغوزها (ترکها) نخستين بار به سرکردگي خاندان سلجوقي به مناطق مختلف ايران و از جمله آذربايجان راه يافتند(فاروق سومر (دانشمند پان ترکيست در ترکيه)، ص 113 به بعد، نام کتاب: اغوزها )

و تا پيش از آن هرگز ترکتباراني جايي در ايران سکونت نداشتند چنانکه طغرل فرمانراوي سلجوقي، در گفت و گو با بزرگان ايراني ، شخصا بر اين حقيقت تصريح ميکند : «ما مردماني نو و غريب ايم و رسمهاي تاجيکان(ايرانيان) را ندانيم» (تاريخ بيهقي ، ص 733). و بايد افزود تا کنون متني نوشته شده به زبان ترکي بر سنگ يا سفال يا چرم و کاغذ، از آذربايجان پيش از عصر ترکمنان-صفوي به دست نيامده است که گويا و گواه ترک زبان بودن ايرانيان آذري باشد.

نویسنده مطلب ترک-گرایانه:

«چرا مغولها به جای زبان مغولی ، ترکی را در ایران تحمیل کردند ؟! اگر قرار بود مهاجمین زبان خود را به ایران تحمیل می کردند ، چگونه است که حتی یک روستای مغول زبان در ایران یافت نمی شود؟!»


اما چيره گشته زبان ترکي در آذربايجان امري بوده است تدريجي که مراحل آن را ميتوان بدينسان فهرست نمود:
1)
نخستين گروه ترکان در زمان حکومت سلطان محمود غزنوي به آذربايجان راه يافتند.
2)
در زمان فرمانروايي سلجوقيان، ترکان بيشتري به آذربايجان روي آوردند.
3)
با ادامه تسلط ترکان در دوران اتابکان باز همه عده‌ي ترک‌ها در آن سرزمين فزوني يافت و نهايتا ً زبان ترکي رونق بيشتري گرفت.
4) در دوران مغولها که بيشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربايجان را تختگاه خود قرار گرفتند، باز هم نفوذ ترکان افزوده شد.
5)
حکومتهاي ترکمنان آق قويونلو و قراقويونلو و اسکان آنها در آذربايجان پيش از پيش موجب رونق ترکي و تعضيف زبان ايراني «فهلوي» آذري شد.
6)
جنگ ها و عصيانهايي که در فاصله‌ي برافتادن و برخاستن صفويان، پيش آمد سربازان ترک بيشتري را به آذربايجان سرازير کرد. وجود قزلباش‌هاي ترک نيز مزيد بر علت شد و زبان ترکي را در آن سرزمين رونق بخشيد.

 

درباره مغولها همه میدانند که اغلب سربازان انها ترک بودند: ایغور، اغوز، قفقاچ، ختائی، انغوت،..

 

ایرانیکا زیر واژه زبان ترکی آذربایجان و آران.  مثلا:

The influx of Oghuz and other Turkmens was accentuated by the Mongol invasions.

C. E. BOSWORTH

Aran-Iranica

متن سخنراني آقاي جواد هيئت - 27 خرداد 1366 دانشگاه تبريز

«با حمله مغولها مهاجرت  ترکان به ايران و بخصوص آذربايجان از سر گرفته شد. بيش از نصف سپاهيان مغول را ترکها تشکيل مي دادند و عده زيادي از فرماندهان ارتش مغولها ترک بودند.»

 



نویسنده مطلب ترک-گرایانه:

«چرا زبان مردم اصفهان که بیشتر از تبریز پایتخت ترکان و مغولها بوده است تغییر نکرده است؟!»


اما چرا نواحي مرکزي و بيشتر مناطق ايران ترک‌زبان نشدند؟ دانشمند نامدار رنه گروسه مينويسد(ص 74و105):

«
بايد دانست که چراگاه زياد در ايران نيست و اين استيپ مرتقع خشک که مرکز آن را منطقه کويري پهناوري اشغال کرده است براي اين شبانان بيابانگرد (=ترکان) به اندازه‌ي استيپ بسيار وسيع سيبري و مغولستان و علفزارهاي آنوتولي در غرب ايران جالب توجه نبود. بنابراين ايران منزله‌ي پلي بود که در فاصله‌ي ميان اين دو منطقه قرار مي‌گرفت و براي طوايف ترک نوعي منزل در سر راه سفرشان محسوب مي‌شد. حدا اکثرش اين بود که برخي از طوايف که البته تعدادشان اندک بود در بعضي از نقاط ايران که براي پرورش دام مساعدتر بود رحل اقامت مي‌افکندند، از جمله ناحيه‌ي آذربايجان و اطراف همدان و در شيب جنوبي البرز و در شرق شيراز و غيره»

چند کتاب:
بيهقي، ابولفضل، «تاريخ بيهقي»، به تحصيح علي‌اکبر فياض، نشر علم، 1374
سومر، فاروق: «اغوزها»، ترجمه‌ي آنا دردي عنصري، موسسه فرهنگي-انتشاراتي گرگان، 1380
گروسه، رنه: «ايران و نقش تاريخي آن»، ترجمه‌ي دکتر غلامعلي سيار، مجله‌ي هستي، تابستان 1372


نویسنده مطلب ترک-گرایانه:
« گاه آنها را آذري ناميدند که زبان ترکي بر آنها تحميل شده و گاه تا ادعاهاي خنده داري چون ترکي لهجهاي از فارسي است نيز پيش رفتهاند!»

نه خير هيچ دانشمندی ادعا نکرده است که ترکي از لهجه فارسي است. ميبينيد که اين نويسند چون نميتواند با سندي حرفهايش را بزند ناچار ميخواهد مخالف خودش را با چرند و گزافه‌نويسي تخريب کند. اينکه نام آذري در اين منطقه وجود داشته است شکي نيست. من دو سند مي آورم که اين نويسنده (که حتي يک سند براي ادعاي خود ندارد) آگاه تر شود.

در كتاب «البلدان يعقوبي» مي‌خوانيم: «مردم شهرهاي آذربايجان و بخش‌هاي آن، آميخته‌اي از ايرانيان آذري و جاودانيان قدمي، خداوندان شهر (بذ) هستند كه جايگاه بابك (خرمي) بود.»
اليعقوبي، احمدبن ابي يعقوب، كتاب البلدان، چاپ ليدن، 1897، ص 38.


مسعودي در التنبيه و الاشراف مي‌نويسد:
فالفرس أمة حد بلادها الجبال من الماهات وغيرها وآذربيجان إلى ما يلي بلاد أرمينية وأران والبيلقان إلى دربند وهو الباب والأبواب والري وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشهر، وهي نيسابور، وهراة ومرو وغير ذلك من بلاد خراسان وسجستان وكرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلك من أرض الأعاجم في هذا الوقت وكل هذه البلاد كانت مملكة واحدة ملكها ملك واحد ولسانها واحد، إلا أنهم كانوا يتباينون في شيء يسير من اللغات وذلك أن اللغة إنما تكون واحدة بأن تكون حروفها التي تكتب واحدة وتأليف حروفها تأليف واحد، وإن اختلفت بعد ذلك في سائر الأشياء الأخر كالفهلوية والدرية والآذرية وغيرها من لغات الفرس.
(=
پارسيان قومي بودند كه قلم‌روشان ديار جبال بود از ماهات و غيره و آذربايجان تا مجاور ارمنيه و اران و بيلقان تا دربند كه باب و ابواب است و ري و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر كه نيشابور است و هرات و مرو و ديگر ولايت‌هاي خراسان و سيستان و كرمان و فارس و اهواز با ديگر سرزمين عجمان كه در وقت حاضر به اين ولايت‌ها پيوسته است، همه‌ي اين ولايت‌ها يك مملكت بود، پادشاه‌اش يكي بود و زبان‌اش يكي بود، فقط در بعضي كلمات تفاوت داشتند، زيرا وقتي حروفي كه زبان را بدان مي‌نويسند يكي باشد، زبان يكي است وگر چه در چيزهاي ديگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوي و دري و آذري و ديگر زبان‌هاي پارسي).

هر اين دو سند ارزشمند به ايراني بودن زبان مردم آذربايجان تصريح مي‌كنند و به صراحت آنان را جزو ايرانيان (پارسيان) مي‌دانند.



نویسنده مطلب ترک-گرایانه:

 

«
زبان آذري چگونه زباني بوده است که جز چند دو بيتي و غزل و چند واژه از آن چيزي باقي نمانده است؟ ! و اگر قرار باشد اصالت و قدمت زباني در خطه آذربايجان مورد قبول واقع شود آنهم زبان ترکي است که از آن نه چند واژه و چند بيتي بلکه دهها ديوان و هزاران بياتي و فولکلور و چندين ميليون ترک زبان (!) باقي مانده است که
تنها دده قورقود خود به تنهايي براي اثبات قدمت زبان ترکي در آذربايجان کافي است!»

نخست اينکه دده قورقود هيچ اصالت کهنی ندارد و به اين نکته در مقاله دو آذربایجانی ایرانی :

 

ملاحظاتي درباره كتاب دده قورقوت  

اثر: فيروز منصوري

برگرفته از کتاب مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان

 

ملاحظاتی درباره داستان کوراوغلو

اثر: فيروز منصوري

برگرفته از کتاب مطالعاتی درباره تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان

 

پی میربیم.   از اصالت و قدمت اين زبان فهلوی-آذری همين بس که گويش پهلوي شمال غربي ايراني بوده است.

ابن نديم در الفهرست مي‌نويسد:
فأما الفهلوية فمنسوب إلى فهله اسم يقع على خمسة بلدان وهي أصفهان والري وهمدان وماه نهاوند وأذربيجان وأما الدرية فلغة مدن المدائن وبها كان يتكلم من بباب الملك وهي منسوبة إلى حاضرة الباب والغالب عليها من لغة أهل خراسان والمشرق و اللغة أهل بلخ وأما الفارسية فتكلم بها الموابدة والعلماء وأشباههم وهي لغة أهل فارس وأما الخوزية فبها كان يتكلم الملوك والأشراف في الخلوة ومواضع اللعب واللذة ومع الحاشية وأما السريانية فكان يتكلم بها أهل السواد والمكاتبة في نوع من اللغة بالسرياني فارسي
(اما فهلوي منسوب است به فهله كه نام نهاده شده است بر پنج شهر: اصفهان و ري و همدان و ماه نهاوند و آذربايجان. و دري لغت شهرهاي مداين است و درباريان پادشاه بدان زبان سخن مي‌گفتند و منسوب است به مردم دربار و لغت اهل خراسان و مشرق و لغت مردم بلخ بر آن زبان غالب است. اما فارسي كلامي است كه موبدان و علما و مانند ايشان بدان سخن گويند و آن زبان مردم اهل فارس باشد. اما خوزي زباني است كه ملوك و اشراف در خلوت و مواضع لعب و لذت با نديمان و حاشيت خود گفت‌وگو كنند. اما سرياني آن است كه مردم سواد بدان سخن رانند.)



درباره اسناد خود ساسانيان٬ اسناد بسيار است. از متون پهلوي در حتي مصر (دوره‌ي خسرو پرويز) تا مشكين شهر تا كتيبه‌هاي پايكولي٬ كعبه زردشت٬ ...به علاوه متون ارمني٬ لاتيني٬ چيني٬ ...

براي نمونه اسناد پايكولي:
http://www.sasanika.com/pdf/Paikuli.pdf
اسناد مشكين‌شهر:
http://www.azargoshnasp.net/languages/Pahlavi/PAHLAVIMESHKINSHAHR.pdf

برگردان متن مشکين مشهر پهلوي به پارسي امروزي:

«
ماه مهر سال 27 (سطلنت) شاپور، شاه شاهان، پسر هرمزد—آن گاه که من ، نرسه ي ... گوبدان – اين دژ را که فرخ ... پي نهاده بود، به نام ايزدان و فره ي شاه شاهان در هفت سال به پايان رساندم.
اينک ، شاه زاده ، نجيب زاده، يا آزاده اي که بدين راه آيد و اين دژ را بپسندد، پس روان نرسه ي .. را آفرين گويد. تو که اين دژ را نمي پسندي، پس دژي بساز که از اين بهتر باشد!»


اين کتيبه مشکين شهر نمونه خوبي از زبان پهلوي (که در دوران اسلامي آن لهجه فهلوي-آذري در آذربايجان ناميده ميشود

همچنين بنگريد به:
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/zabaanpahlavidarazarbaijan.pdf




همچنين گفتيم که کتاب دده‌قورقود هيچ اصالتي ندارد.
در ضمن کتاب اغوزنامه يا همان دده قورقود هيچ اصالتي ندارد. نه تنها کهنترين نسخه آن کمتر از مال 200 سال پيش است بلکه نام استانبول در اين کتاب آمده است. بنابراين قدمت اين کتاب از 500 سال پيش هم تجاوز نميکند و اين که پان ترکيستها هيچ سند و کتاب کهني به زبان ترکي-اغوزي ندارند تقصير ما نيست که همواره همينطور سفسطه در بياورند. در اين اغوزنامه، حتي نام آذربايجان يک بار نيامده است در حاليکه در شهنامه حدود ده بار دست‌کم نام آذربايجان يا خيلي بيشتر از آن نام آتشکده‌ي آذرگشنسپ آمده است.

در ضمن اگر اصالت شما براساس دده‌قورقود (يعني مال قوم اغوز است که درباره‌ي جنگهاي اغوزبرون و اغوزدرون سخن رانده است)، ديگر خود به خود، بايست سکوت بگزينيد زيرا هرچند در نزد اصحاب علم و تحقيق آرا و آثار نويسندگان بيگانه‌پرست پان‌تركيست فاقد ارزش و اعتبار است و نظريات آنان يكسره بر بنيان جعل و تحريف و دروغ و فريب شكل گرفته است، اما از آن جا كه ياوه‌هاي آنان در نزد بيگانه‌پرستان جاهل داراي اهميت است، ناچار نقل مي‌كنيم:

که جواد هيأت:
«اوغوزها {تركمانان} كه اجداد تركان آسياي صغير و آذربايجان و عراق و تركمنها را تشكيل مي دهند از اقوام ترك هستند و قبل از آن كه اسلام بياورند در شمال تركستان زندگي مي كردند.
اوغوزهاي جديد اجداد ترك زبانان تركيه و آذربايجان و تراكمنه را تشكيل مي دهند و از قرن ۱۳ به بعد٬ يعني بعد از مهاجرت به غرب و آميزش با ساير تركان (قبچاق٬ ايغور) و مغولها و اهالي محلي٬ لهجه‌هاي تركي آناطولي و آذربايجاني و تركمني را به وجود آوردند (سيري  در زبان ترکي، صفحه‌ي ۱۰۱-۱۰۲). از قرن دهم ميلادي اوغوزهاي ناحيه‌ي سيحون اسلام آوردند و از قرن يازدهم به طرف ايران و آسياي صغير سرايز شدند و از طرف مسلمانان به نام تركمن ناميده شدند به طوري كه بعد از دو قرن نام ترك و تركمن جاي اوغوز را گرفت. در ساله ۱۰۳۵ ميلادي٬ قسمتي از اوغوزها به خراسان آمدند و بعد از جنگ و جدال بالاخره خراسان را از غزنويان گرفتند و دولت سلاجقه را تشكيل دادند (ص 81)
پس بنا به اعتراف اين نويسنده‌ي پان‌ترك، تا سده‌ي يازدهم ميلادي هيچ تركي پا به ايران نگذاشته بود و لذا امكان ندارد كه آذربايجان از ابتداي آفرينش ترك‌زبان باشد (!)، بل كه ترك‌ها چندين سده پس از اسلام توانستند به آذربايجان رخنه كنند.




حتي يک سند به زبان ترکي در همه جهان به کهني کتيبه پهلوي مشکين شهر وجود ندارد. حتي يک سند بر چرم، کتاب، پوست، کتيبه.. از زبان ترکي آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.




همچنين به يک سند معتبر مانند دانشنامه بريتنيکا مي‌نگريم(اغوز):

also spelled Oghuz , or Ghuzz confederation of Turkic peoples whose homeland, until at least the 11th century AD, was the steppes of central Asia and Mongolia. The Orhon inscriptions (q.v.), describing an early Turkic people, probably refer to the Oguz. The Seljuqs, who comprised one branch of the Oguz, controlled an empire stretching from the Amu Darya to the Persian Gulf and from the Indus to the Mediterranean Sea by the end of the 11th century. Speakers of the southwestern branch of the Turkic language subfamily are also sometimes referred to as Oguz Turks.

پس همانطور که مي‌بينيد نه دده قورقود و نه قوم اغوز (ترک) در آذربايجان اصالتي دارد.



نویسنده مطلب ترک-گرایانه:

«آيا چند چند بيتي آذري از زبان چند شاعر ساکن آذربايجان مي تواند دلي ل بر آذري بودن تمام مردم هم عصر آن شاعر در آذربايجان باشد؟»

نخست اينکه بجز اسناد بسيار از زبان آذري-فهلوي، ما گزار ده ها سياح بر ايراني بودن زبان آذربايجاني داريم. به يقين اگر زبان ترکي در آن زمان در آذربايجان رايج بود، يک سياحي وجود داشت که زبان آذربايجان را ترکي ذکر ميکرد. اما چنين چيزي وجود ندارد. به علاوه اين نامهاي شهرهاي آذربايجان در دوران کهن هيچ کدام ترکي نيست. همچنين خود نام آذربايجان هم ترکي نيست. همچنين هيچ سندي از زبان ترکي از آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.


تازه کي ميگويد چند بيت؟ ما نه تنها ابيات بسياري داريم بلکه جمله هاي منثور نيز داريم.
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/zabaanpahlavidarazarbaijan.pdf




ابن خرداذبه در کتاب المسالک و الممالک مسافت آبادي ها را از اردبيل تا شهر بذ (جايگاه بابک) چنين معلوم کرده است: از اردبيل تا خش (به ضم خا و سکون شين) هشت فرسنگ و از آن جا تا برزند شش فرسنگ (پس از اردبيل تا برزند چهارده فرسنگ راه بود)، برزند ويران بود و افشين آن را آباد کرد، از برزند تا سادراسپ که نخستين خندق افشين آن جا بود دو فرسنگ (پس از اردبيل تا سادراسپ شانزده فرهنگ بوده)، از آنجا تا زهرکش که خندق دوم افشين بود دو فرسنگ (پس از اردبيل هيجده فرسنگ فاصله داشته است)، از آن جا تا دوال رود که خندق سوم افشين بود دو فرسنگ (پس از اردبيل تا دوال رود بيست فرسنگ بوده است) و از آنجا تا شهر بذ شهر بابک يک فرسنگ. از اين قرار از اردبيل تا بذ، شهري که بابک در آن مي‌نشسته، بيست و يک فرهنگ راه بود. (سعيد نفيسي٬ بابك دلاور آذربايجان، ص 33-32)
همه‌ي اين نامها‌ي جغرافيايي ياد شده در اين شرح، پارسي هستند: اردبيل٬ سادراسپ٬ دوال‌رود٬ بذ٬ برزند٬ خش و...
ابن‌خردادبه، جغرافي‌نگار سده‌ي سوم هجري، شهرهاي آذربايجان را چنين برمي‌شمارد: «مراغه، ميانج، اردبيل، ورثان، سيسر، برزه، سابرخاست، تبريز، مرند، خوي، كولسره، موقان، برزند، جنزه، شهر پرويز، جابروان، اروميه، سلماس، شيز، باجروان» (المسالك و الممالك، ص 120-119؛ همچنين: ابن‌فقيه، مختصر البلدان، ص 128؛ ابن‌حوقل، صورة الارض، ص100-81)
كه باز بيشينه آن‌ها ايراني و برخي نيز آسوري و ارمني هستند. بابك هم در شهري به نام بلال‌آباد به دنيا آمده است كه باز هم يك نام پارسي است. نام پدر بابك را مرداس (يك نام شاهنامه‌اي) ذكر كرده اند و نام مادرش را ماهرو. نام استاد بابك هم جاويدان پور شهرك است. مي‌بينيد كه هيچ كدام از اين‌ نام‌ها تركي نيستند. بديهي است اگر در آن دوران آذربايجان سرزميني ترك‌نشين بود و مردماني ترك‌زبان داشت، نام‌هاي جغرافيايي آن و نام مردمان آن، مانند تركمنستان، بايد تماما تركي مي‌شد، كه مي‌بينيم چنين نيست، و اين خود نكته‌‌ي ظريف ديگري است كه ايراني بودن زبان و تبار مردم آذربايجان و از جمله بابك خرم‌دين را اثبات و آشكار مي‌كند.



نویسنده مطلب پان​ترک گرایانه:

 

«3آذري چگونه زباني بوده است که چندين منبع محدود باقي مانده هم به ادعاي خود شونيست ها در معرض تحريف قرار گرفته است؟!»

اين يک دروغ ديگر است. اينکه از برخي از منابع دوران اسلامي چندين نسخه وجود دارد، شکي نيست. ولي پان ترکيستها نميتوانند نشان بدهند که منظورشان از تحريف چيست. چگونه با اين همه اسناد از دوران مادها تا دوران ترکمنان صفوي از يک طرف ميخواهند آن را انکار کنند؟. در حاليکه حتي يک نمونه از زبان ترکي از آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.


نویسنده مطلب پان​ترک گرایانه:
«4-
آذري چگونه زباني است که حتي خود تئوريسينهاي آن مدعي اند که تفکيک آن از لري و گيلکي آسان نيست؟!»

يک دروغ محض. اينکه زبانهاي ايراني با هم خويشاوندي بسيار نزديکي دارند شکي نيست. براي همين هم بازمانده فهلويات از آذربايجان همه به کردي/تالشي/گيلکي/لري/فارسي... شباهت نزدیکی دارند. یک تالشی چند وقت پیش به من گفت که لری یا گیلکی را خوب میتواند درک کند.  من يک نمونه از اين شباهت را مي آورم.


گويش تبريزي (همام تبریزی):
وهار و ول وه جانان ديم خوش بي
اوي امان مه دل با مه وهاران

پارسي:
بهار و گل به روي جانان خوش باشد
بي ياران(آنان) نه گل بود نه بهاران

گوراني:
وهار(بهار) گل و گيانان(جانان) ديم(روي) وش(خوش ) بي
بي(بدون) ياران نه گل بي(بود) نه وهاران


نویسنده مطلب پان​ترک گرایانه:
«5
چرا تاکنون از پدر و مادر و پدر بزرگ و مادر بزرگ خود نشنيده ايم که بگويند من آذري هستم يا آذري صحبت مي کنم؟! آنها هميشه گفته اند و ميگوي ند: "من تورکم " يا "تورکو دانيش ". به جز معدودي خودباخته فرهنگي که در اثر تبليغات شونيسم فارس از هويت خود بي خبر و شرمنده شده اند، کسي از اين اصطلاح ساختگي (آذري) استفاده نمي کند. اين مردمند که نام خود را بهتر ميدانند و احتياجي به نامگذاري چند روشنفکرنما را ندارند!
پس زبان ترکي در ايران نمي تواند محصول حمله يک اقليت باشد، و اگر حتي بومي (ساکنين اوليه ) بودن ترک هاي ايران را نيز نپذيريم بايد حداقل اقرار کنيم که وجود ترکان در ايران ناشي از يک يا چند مهاجرت بسيار گسترده اقوامي است که زبان مادري خود را به اين سرزمين آوردهاند نظير مهاجرتهايي که بافت فرهنگي ديگر نقاط دنيا را شکل داده است!»

چون «ترک» ناميبدن بستگي به زبان دارد. همين. همانطور که ساکنين تالش آستارا زبانشان ترکي شد و امروز شايد برخي از انها ز ناآگاهي خود را ترک پندارند. ولي امروز هويت خيلي فراتر از زبان است و تاريخ، فرهنگ، جغرافيا و ژنتيک و دين و همه در اين موضوع عامل هستند. در ضمن هيچ کس خارج از مثلث تبريز-آنکارا-باکو ترکان را بوميان ساکنين اولي ايران نميشمرد زيرا هيچ سندي از اين زبان پيش از ايلخانيان وجود ندارد.

ولي ترکان بارها همين کشور ايران را ويران کردند و زبانشان را همانطور که در بالا ديديم بر مردم آذربايجان تحميل کردند.

تركان اصيل ياقوت‌ها هستند(مطالب زير از پژوهش يكي از دوستان ديگر برگفته شده است):

http://www.ncbi.nlm.nih.gov/entrez/query.fcgi?cmd=Retrieve&db=pubmed&dopt=Abstract&list_uids=12942638&query_hl=3

از زاويه ژنتيک نيز،در اين صفحه درباره ياقوت ها نکاتي مطرح شده است که ريشه هاي ناب ترکي اينان را به شدت تقويت مي کند:

In total, 67 haplotypes of 14 haplogroups were detected. Most (91.6%) haplotypes belonged to haplogroups A, B, C, D, F, G, M*, and Y, which are specific for East Eurasian ethnic groups; 8.4% haplotypes represented Caucasian haplogroups H, HV1, J, T, U, and W.

به ديگر سخن،۹۱.۶٪ مخزن ژنتيکي ياقوت ها را ژن هاي شرق آسيايي مربوط به نژاد مغوليسان تشکيل داده و تنها ۸.۴٪ آن را ژن هاي نژاد قفقازيسان مي سازد.

Yakuts showed the lowest genetic diversity (H = 0.964) among all Turkic ethnic groups.

يعني ياقوت ها داراي کمترين ميزان گوناگوني ژنتيکي و در نتيجه بيشترين ميزان همگني و خلوص نژادي در ميان اقوام گوناگون ترک زبان مي باشند.

Phylogenetic analysis testified to a common genetic substrate of Yakuts, Mongols, and Central Asian (Kazakh, Kyrgyz, Uigur) populations.

پس طبيعي است که ياقوت هاي ترک نژاده،داراي ساختار ژنتيکي مشترک با ديگر ملل آلتاييک اصيل مانند مغول ها،قزاق ها،قرقيزها و اويغورها باشند.

عكس چهرهای ترکان اصیل یاقوت:

http://www.yakutiatravel.com/eng/photo/people.htm
http://www.yakutiatravel.com/images/photo/yakut1.jpg
http://www.tett.co.hu/hoppal/landof21.jpg
http://www.yakutiatravel.com/images/photo/Drujba.jpg
http://www.yakutiatravel.com/images/photogallery/people/ludi2.jpg

مجسمه‌اي از حكومت اولين تركها: گوك تركها پادشاه كولتيگين:
http://www.ulkuocaklari.org.tr/kulturedebiyat/grafik/kultigin.jpg


حافظ:
به تنگ چشمي ان ترك لشكري نازم**************كه حمله بر من درويش يك قبا آورد

نظامي:
سرآينده ترك با چشم تنگ**************فروهشته گيسو به گيسوي چنگ

مولوي:
ترك خنديدن گرفت از داستان**********چشم تنگش گشت بسته آن زمان

مولوي:
دو چشم ترك خطا را چه ننگ از تنگي*********چه عار دارد سياح جهان از اين عوري

گفت كاي تنگ چشم تاتاري******صيد ما را به چشم مي ناري؟

قاصرات الطرف في حجب الخيام************حال تركان است گويي والسلام
............
..........
.........
تنگ چشمانند ليكن دوربين***********خوبرويانند ليكن خويش كام

سنايي غزنوي:

مي نبيند آن سفيهاني كه تركي كرده اند****همچو چشم تنگ تركان گور ايشان تنگ و تار

سنايي غزنوي:
باش تا چون چشم تركان تنگ گردد گور تو***********گر چه خود را كور سازي در مسافت صد كري



خاطرات نجم الدين رازي معروف به دايه
وي يکي از رهبران مهم صوفيه و نثر نويس پخته اين روزگار است که تا سال 653 زنده بوده است. او شاگرد نجم الدين کبري است که در حمله مغولان به خوارزم در ميدان جنگ کشته شده است. مهم ترين اثر وي، کتاب تصوف مرصاد العباد است که سلوک عرفاني را به زبان پارسي دري شرح داده است. دربخشي از اي متن به حمله ترک و مغول و گريز خود اشاره کرده است. با هم اين بخش را مي خوانيم:

«در تاريخ شهور سنۀ سبع و عشر و ستمائه (617) لشکر مخذول ِ کفار تتار استيلا يافت بر آن ديار ، و آن فتنه و فساد و قتل و اسر و هدم و حرق که از آن ملاعين ظاهر گشت، در هيچ عصر و ديار کفر و اسلام کس نشان نداده است و در هيچ تاريخ نيامده الا انچه خواجه(پيغمبر) عليه الصلوة و السلام از فتنه هاي آخر الزمان خبر باز داده است و فرموده: لا تَقومُ السٌاعة حتي تُقاتِلوا التٌُرک صغارَ الاعين حُمرَ الوجوه ذلف الانوف کان وجوههم المجان المطرقة ، صفت اين کفار ملاعين کرده است و فرموده که ، قيامت برنخيزد تا آنگاه که شما با ترکان قتال نکنيد، قومي که چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپر پوست در کشيده. و بعد از آن فرموده است: و يکثر الهرج، قيل: يا رسول الله! ما الهرج؟ قال: القتل ، القتل. فرمود که قتل بسيار شود. به حقيقت، اين واقعه آن است که خواجه عليه الصلوة و السلام به نور نبوت پيش از ششصد و اند سال باز ديده بود. قتل ازين بيشتر چگونه بود که از يک شهر ري که مولد و منشـأ اين ضعيف است و ولايت آن قياس کرده اند ، کما بيش پانصد هزار آدمي به قتل آمده و اسير گشته. و فتنه و فساد آن ملاعين بر جملگي اسام و اساميان از آن زيادت است که در حٌيز عبارت گنجد... عاقبت چون بلا به غايت رسيد و محنت به نهايت و کار به جان رسيد و کارد به استخوان...اين ضعيت از سهر همدان که مسکن بود به شب بيرون آمد با جمعي از درويشان و عزيزان در معرض خطري هرچ تمام تر ، در شهور سنۀ ثمان عشر و ستمائه به راه اربيل و بر عقب اين فقير خبر چنان رسيد كه كفار ملاعين..به شهر همدان آمدند و حصار دادند و اهل شهر به قدر و وسع بكوشيدند و چون طاقت مقاومت نماند - كفار دست يافتند و شهر بستند و خلق بسيار كشند و بسي اطفال را و عورات را اسير بردند و خرابي تمام كردند و اقرباي اين ضعيف را كه به شهر بودند٬ بيشتر شهيد كردند.

باريد به باغ ما تگرگي
وز گلبن ما نماند برگي
»

ملاحظه کنيد:
«قومي که چشم هاي ايشان خرد باشد و بيني هايشان پهن بود و روي هاي ايشان سرخ بود و فراخ همچون سپر پوست در کشيده»

شاعري به نام قاسم و متخلص به مادح كه حماسه جهانگيري را محتملا در پايان سده ششم هجري سروده درباره تركان غز مي گويد:

«همه پهن رويان كوتاه قد
همه رويشان بود بي خط و خد
همه تنگ چشمان بيني دراز
همه بد دهانان و دندان گراز
همه تندخويان و با كين و خشم
به مال يتيمان سيه كرده چشم
همه تيره راي و همه بدگمان
كمر بسته در غارت مردمان
...
»





قطران در يکي از سروده هايش به هنگام ستايش يکي از فرمانروايان بومي اذربايجان عامل عدم پيشرفت کار او را حضور ترکان برشمرده است :
گر نبودي افت ترکان به گيتي در پديد // بستدي گيتي همه چون خسروان باستان ( همان ؛ ص۱۹۷)
قطران در بدگويي و مذمت ترک تباران چنان سخن گفته که حتي انان را موجب ويراني ايران زمين برشمرده و اين مفهوم به روشني از بيت زير که در ستايش اميري از اميران اذربايجان سرايش يافته برمي ايد :
اگر چه داد ايران را بلاي ترک ويراني // شود از عدلش ابادان چون يزدانش کند ياري ( همان ؛ ص۱۹۷)
اين شاعر اذربايجاني در يکي ديگر از چکامه هايش که در قالب قصيده سروده است ترکان را خونخوار و جرار و غدار و مکار خوانده است :
کمــــر بستند بهــــر کيــن شه ترکان پيکاري // همـــه يکـرو به خونخواري همه يکدل به جراري
يکي ترکان مسعودي به قصد خيل مسعودان // نهاده تن به کين کاري و دل داده به خونخواري
....
چــه ارزد غـدر با دولت چه ارزد مکـر با دانش // اگـرچـه کــــار ترکان هست غــداري و مکــاري( همان ؛ ص۱۷۲)

 



یاشار«حتي خود شخص کسروي نيز در مقاله اي که به زبان عربي در نشريه العرفان نوشته است، عکس مطالب مورد ادعاي خود را نظريه زبان آذري مدعي ميشود»

این هم نادرست است. کسروي در همان مقاله بر پان ترکيستهايي که مادها را ترک ميدانند خرده گرفته است. همچنين اين نکته را در نظر بگيريم که محققان هميشه يافته هاي تازه در مي‌يابند.. همچنين ايراني بودن زبان پيشين آذربايجان ربطي به کسروي ندارد. بلکه برپايه اسنادي است که پيش از کسروي، مارکورات آلماني نيز
در آن نظر داده است و امروز هيچ شکي در اين امر وجود ندارد. يعني کسروي يا بدون کسروي، چيزي در حقيقت اين امر تغيير نميکند.


ما هم در اینجا چند پرسش میکنیم:


يک)
آيا سفارتخانه کشور کنونی آران قفقاز در دست چوونيست ها است؟
http://web.archive.org/web/20050214155640/http://kiffer.us/azeri_info/history_of_azerbaijan-emb.htm

 



دو) آيا سفارتخانه جمهوري ترکيه در دست چووونيست ها است؟
http://web.archive.org/web/20060224044353/http://www.turkishembassy.org.pk/Tourism.php?res=High



سه) چرا اسناد کهن مانند هردوت و استرابو و موسي خورنسي به صراحت مادها را آريايي خوانده اند و زبانشان را با پارسي باستان يکي دانسته اند (استرابو). پس اين ترکان که شما ميگوييد از اول آفرينش در آذربايجان بودند چرا هيچ سندي نامي از اينها نياورده است؟

چهار) چرا همه ژنتيک شناسان بر خلاف حرفهاي مضحک پان ترکيستها نظر ميدهند؟ براي نمونه:

"
Turks…conquered Constantinople (Istanbul) in 1453..replacement of Greek with Turkish ..Genetic effects of invasion were modest in Turkey. Their armies had few soldiers…invading Turkish populations would be small relative to the subject populations that had a long civilization and history…(p.152).”
[Cavalli-Sforza, Luigi (2000). Genes, Peoples and Languages. New York: North Point Press. P.125, 152
"


"
…many Armenian and Azeri types are derived from European and northern Caucasian types (p.1263)…The U5 cluster… in Europe… although rare elsewhere in the Near east, are especially concentrated in the Kurds, Armenians and Azeris…a hint of partial European ancestry for these populations – not entirely unexpected on historical and linguistic grounds (p.1264)”

[Richards et al., (2000). Tracing European founder lineages in the Near Eastern mtDNA pool. American Journal of Human Genetics, 67, p.1263-1264, 2000
"

پنج) چرا شما نميتوانيد حتي يک سند از زبان ترکي آذربايجاني پيش از ايلخانيان معرفي کنيد؟

شش) چرا ترکان واقعي مانند ترکمنها و ياکوتها و غيره هيچ شباهتي با آذربايجاني ها ندارند!؟


هفت) دوباره چرا يک سند از زبان ترکي از آذربايجان پيش از ايلخانيان وجود ندارد؟

هشت) چرا همه نامهاي کهن که جغرافي‌نگاران و سياحان به آن تصريح کرده‌اند غيرترکي و اغلب ايراني و چند تا هم ارمني/آسوري است؟

نه) چرا پان ترکيستها با تمام اسناد جهاني و دانشنامه ها مشکل دارند و خارج از مثلث آنکارا-باکو-تبريز، حتي يک محققي آنها را جدي نميگيرد؟

ده) چرا پان ترکيستها کتابهاي محققيني مانند اقرار عليوف را در آتش ريختند؟
«
پروفسور اقرار علي‌اوف» از دانشمندان برجسته تـاريخ‌شناسي و زبان‌شناسي جمهوري آذربايجان است كه مرتبت و منزلت علمي والاي وي به سبب تحقيقات گرانسنگ در گستره شوروي سابق و كشورهايي مانند ايـران و تركيه، بر همگان روشن است. اقرار علي‌اوف، عضو هيات علمي آكادمي علوم جمهوري آذربايجان در باكوست.
كتاب «تـاريخ آتورپاتكان» يكي از تاليفات علمي و مهم «پروفسور اقرار علي اوف» مي باشد كه در هفت بخش تدوين شده و نكته‌هاي بديع از تـاريخ آتورپاتكان را باز مي‌گويد. يافته‌هاي علمي وي مورد پسند جاهلان و نژادگرايان در جمهوري آذربايجان واقع نشد و گفته مي‌شود كه حتي گروهي از جهال كتب وي را جمع‌آوري كرده و در آتش سوزاندند!

 

 

برخی پاسخهای دیگر به نادرستیهای دیگر:

 

امّا كوشش‌هايي بسيار مشكوك و البته زيركانه در كار است تا با تفرقه‌انداختن ميان چيزي كه به غلط «اقوام ايراني» ناميده مي‌شود، آن آينده‌ي نويدبخش را به دوراني سياه از جنگ و برادركشي تبديل كنند.
توليد مقوله‌ي كاذبي به نام «قوم فارس» كه هم‌زمان توسط بي‌وطنان و توطئه‌گران كاربرد پيدا كرده، نمونه‌اي است از همين كوشش‌هاي مشكوك و زيركانه. «فارس» در تمام مدارك و مآخذ تاريخي، بدون هرگونه تمايزي به مجموعه‌ي ساكنان نجد ايران اطلاق مي‌شده؛ هم‌چنان‌كه زبان آنان نيز بر همين منوال «فارسي» خوانده مي‌شده است


«سواد آموزي به زبانهاي غير فارسي ممنوع شد»

اين يک دروغ است. ده ها کتاب به زبان ترکي و ساير زبانهاي ديگر است و شما ميتوانيد خودتان آن را ياد بگيريد. بنا بر قانون 1906 مشروطه زبان فارسي زبان رسمي کشور است. تا زمان پهلويها حتي مدارس وجود نداشت که زبان رسمي کشور را بياموزند. در اين کشور ما ده ها يا صد ها زبان و گويش داريم و نياز به يک زبان واحد و همگاني يک امر طبيعي است. و اين زبان هم بجز زبان فارسي نمشود زيرا با اکثريت زبانهاي ايران همريشه است و همچنين از هزار سال زبان فرهنگي و مشترک جامعه ايراني است. امروز در ايران حتي گروهي مانند بهايي ها حق تحصيل ندارند و هنوز بسياري از مکانها مدرسه ندارند. آموزش به زبان فارسي هيچ جنايت نيست بلکه اغلب کشورهاي جهان يک زبان رسمي دارند که آن زبان تدريس ميشود. هيچ منشوري هم ايران را وادار نميکند که همه زبانهاي کشور مدرسه بسازد، دانشگاه بسازد.. و خلاصه پيوند مشترک را از جا کند.  امروز نیز زبان ترکی در سطح دانشگاهی در ایران تدریس میشود.


«حتي سخن گفتن به اين زبانها نيز در مواردي با محدوديت مواجه گشت»
يک دروغ بي پايه. اگر اين چنين است پس چرا در بازار تهران ترکي شنفته مي شود؟ چرا تلويزيون و راديو و برنامه ترکي وجود دارد.

«چاپ و نشر کتابهاي غير فارسي ممنوع شد»
پس مجله به نام وارليق چيست؟  یا صدها مجله و کتاب به زبان ترکی؟

« استفاده از زبانهاي غير فارسي در رسانه هاي جمعي ممنوع شد»
این نیز یک  دروغ است.  امروز در ایران تلویزیون و رادیو به زبان ترکی وجود دارد. 


« انواع تحقيرها و توهين ها عليه ملتهاي غير فارس شروع شد»
يک دروغ که هیچ نمونه ای داده نمیشود.  اگر هم منظورشان جوک های تهرانیان است.. این جوکها برای همه ایرانیان غیر تهرانی از قزوین، رشت،اصفهان،خراسان، کرمانشاه.. ساخته میشود.

«موسيقي ملتهاي غير فارس با محدوديتهاي فراوان مواجه گشت»
يک دروغ  ديگر. امروز موسيقي کردي در ايران برتري خودش را در بسياري از زاويه ها نشان داده است و از همه جای ایران شیفتگان فراوان دارد. 

«تاريخ ملتهاي مختلف تحريف شد و ترک و عرب را نيز اقوام مهاجم غير ايراني و عامل عقب ماندگي ايران معرفي کردند»

. يکي از علت عقب ماندگي ايران هم حملات و غارت هاي پي و پي قبايل ترک است. (يعني زردپوستان آسيايه ميانه).  واقعیت را باید گفت و البته این موضوع تاریخی است.

«با تئوري هاي مختلف سعي در تحقير تاريخ و زبان اين ملتها بر آمدند»
اگر اين چنين است پس چرا انقدر عربي در ايران تدريس مي شود!؟ و انقدر هميشه به عربي در ايران احترام ميگذارند؟

«
«مبدا تاريخ را به زمان هخامنشيان تغيير دادند و تمدنهاي قبل و بعد از آن را کمرنگتر و تحريف کردند»

هخامنشيان اولين حکومتي بودند که ايران واحد را در يک دولت واحد ساختند. از آنها هم اسناد فراوان است. وگرنه هميشه تمدنهاي پيشين که هيچ کدام ربطي به ترکان نداشتند را نيز مردم ميدانستند.  حتی گروه های آریایی مانند مادها و میتانی ها (حدود 3500 سال پیش) و کاسپی ها و غیره پیش از آنها بوده اند.  در ایران امروز تاریخ ایران باستان به ندرت تدریس میشود.

« اقدام به بزرگنمايي و جعل تاريخ تمدن پارس و آريايي کردند»
تمدن پارس(ایران) يک واقعيت است. آريايي هم يک واقعيت است. شايد برخی از افراد نتوانند بخشي از هويت مشترک ايراني بدانند ولي اينست هويت اکثريت ايرانيان  که اینها با آن مشکل دارند.

« از لحاظ اقتصادي توجه به مناطق غير فارس کمتر شد»
براي همين است که بيکاري در آذربايجان شرقي کمتر از همه جاي ايران است و اقتصاد ايران در دست آذري ها است!؟ نکند به جنوب خراسان يا کرمان رفته ايد که اين حرفهاي مضحک را مي زنيد؟

بنگرید به این مقاله:

http://www.netiran.com/?fn=artd(24)

 



« اقدام به تغيير اسامي شهرهاي غير فارسي کردند»
چند شهر که نامهاي مغولي/ترکي داشتند و به منافع ملي ايران نميچسپيدند تعويض گشتند يا به نامهاي کهن ايراني خود برگشتند. اين امر درستي است.  م  همچنین نامهایی مانند خوزستان، سفیدرود، میانج، .. نامهای همیشه پراستفاده و کهنتر بوده اند.  یا مشکین شهر یک نام کهنی است که از زمان سلجوقیان رواج داشته است (حمدالله مستوفی).   شاید هم بسیاری از این منطقه ها نامگزاری رسمی نداشتند.  برای نمونه نام ساوج بلاغ برای مهاباد از دوران مغولها رایج شد.  حال چرا ایرانیان بایست چنین نامی را قبول کنند در حالیکه اکثریت این کشور را زبانهای ایرانی تشکیل میدهند و در منافع ملی ایرانیان نیست؟  تازه برخی از این نامها برای اولین بار در زبان رسمی کشور انتخاب شدند.  لازم نیست که در زبانهای دیگر به همان نام رسمی تلفظ شوند.

 

« انديشه برتري قوم فارس و زبان فارسي به ديگر اقوام را القا کردند»

ما قومي به نام فارس نداريم. اما زبان فارسي چون ادبياتش پربارتر از براي نمونه لهجه جیرفتی است، از ديدگاه تاريخي برتري يافته است.  در اعتلای این زبان همه اقوام ایرانی و حتی بسیاری از اقوام غیر ایرانی کوشیده اند.  این زبان قوم خاصی نیست. 

« نويسندگان غير فارس را با برچسبهاي مختلف تجزيه طلبي و کمونيست بودن و جاسوس بيگانه بودن و غيره مورد انواع اذيتها و تهديدها قرار دادند»

امروز با اسناد واضح بر همه معلوم گشته است که پيشه وري و فرقه دموکرات مزدور شوروي بودند. امروز با اسناد واضح معلوم گشته است که کمونيستها مزدور شوروي بودند. خوب زمانيکه تجزيه طلبان از پيشه وري و فرقه دموکرات دفاع بکنند، بله تجزيه طلب هستند.

 

بنگرید به اسناد تازه از خود شوروی:

http://www.azargoshnasp.net/recent_history/Azarbaijan.htm

 

پس تجزیه طلب بودن پیشه وری و پیروانش یک امر واضح است. 

« با فرستادن مسئولين دولتي فارس به مناطق غير فارس سعي در کنترل اين مناطق داشتند»
منظورت حتما آقاي خامنه اي است که تهران و همه ايران را زير نظر دارد!؟ يا منظورت مهرعليزاده است که استاندار خراسان بود؟ اين امر ربطي به قوميت ندارد.

« با فرستادن سپاهيان دانش فارس زبان به مناطق غير فارس زبان و بالعکس سعي در استحاله قومي داشتند»
رفت آمد در کشور انجام ميگيرد و بايست بگيرد. اين امر خود به خود زبان مشترک را بيشتر ترويج ميکند زيرا مردم هر کشوري نياز به ارتباط با هم دارند.. اغوز خان، مگر تا بحال شده است که در کشوري زندگي کرد که مردم ان نتوانند با همديگر ارتباط پيدا کنند؟

« مهاجرتهاي اجباري جهت تغيير بافت بومي ايران را حمايت ميکردند»
يک دروغ ديگر و بي پايه. حقيقت اينست که در طول تاريخ هميشه به دلايل اقتصادي و يا جنگ يا غيره مهاجرت ها اتقاق ميگيرد.. 

« سعي در تغيير ترکيب بومي نيروهاي نظامي هر منطقه داشتند»
من را ياد آن اخبار جعلي پنج سال مي اندازد که جمهوري اسلامي نيروهاي ارمني (يعني انگار بسيجي و پاسدار آذري کم دارند) براي سرکوب دانشجويان دانشگاه تبريز استفاده ميکند.

« به سرکوبهاي خونين مناطق مختلفي نظير کردستان و آذربايجان و ترکمنصحرا و خوزستان پرداختند»
دولت جمهوري اسلامی در کردستان عمدا مسئله مي سازد ولي اين ربطي به قوميت هاي ايران ندارد.   سرکوب هم در همه ایران وجود دارد.  همانطور که در استانهای مرکزی یا تهران .. وجود دارد.  تبعیض بر سنیها نیز یک واقعیت است ولی سکی نیست که این تبعیض در آینده با حکومت دموکراتیک برطرف خواهد شد.


« انواع کتب و نوشته هاي ضد ملتها نظير شاهنامه را ترويج و تبليغ کردند »


شاهنامه را همه اقوام ايراني تباز از ديرباز ميخوانند و ميخواندند. دده قورقود را 50 سال پيش به آذربايجان معرفي کردند و در آن داستان درباره قتل غارت مسيحي سخن رانده ميشود. در حاليکه شاهنامه هميشه و هميشه جنگهايش تدافعي بوده است. شاهنامه را خود شاهان آذربايجاني يعني صفويان ترويج ميدانند پس آنچه ميگوييد تناقض محض با واقعيت ها دارد. 


«سعي در شناساندن کشور ايران به عنوان سرزمين پارس يا پرشيا بعنوان موطن فارس زبانان داشتند»
نام کشور ايران در خارج هميشه با پارس يکي دانسته ميشود. بنابراين همه ايرانيان از اين لحاظ پارسي هستند. بسيار ديدم که خود آذربايجاني ها در خارج از کشور نيز خود را پارسي بدانند. اين امر ربطي به زبان ندارد بلکه يه يک واقعيت جغراقيايي برون از ايران دارد. ببخشيد ولي اکثريت اين کشور ترکزبان نيستند و براي همين کشور ما ترکيه نيست بلکه نامش ايران (سرزمين آريا) است و در غرب و جهان عرب هم از دیرباز پارس شناخته میشد.

«نام گذاري هاي غير فارسي بر روي کودکان را سخت و حتي غير ممکن کردند»
اين فرد نميداند که نامهاي ارجاسب، گشتاسپ، لهراست.. هم منع هستند. در حاليکه نامهاي ترکي مانند ارسلان، تيمور(يعني همان قهرمان شما)، آيدين و غيره همه رايج هستند. همچنين نامهاي عربي همه رايج هستند. پس چرا مضحک مي نويسد؟

« با تقسيم بنديها و نام گذاريهاي متفاوت مناطق غير فارس نظير آذربايجان (به آذربايجان غربي و شرقي و زنجان و همدان واراک و امروز اردبيل ) وعربستان (به خوزستان) سعي در نابودي نام ملتهاي غير فارس داشتند»

ببخشيد ولي همدان و اراک و قزوین اکثريت مطلق آذربايجاني زبان نيستند و همه این را بجز پان ترکیستها میبدنند.   آذربايجان غربي هم اکثريت کرد هستند. اگر بحث بر سر عدالت باشد، بايست نام آذربايجان غربي را به کردستان تبديل کرد. همچنين از نگر تاريخي همدان و زنگان هميشه استان هايي جداگونه از آذربايجان توصيف ميشوند. اغلب اسناد همين را ميگويند.

نام خوزستان هم از زمان پارثيان تا زمان قاجارها نيز رايج بوده است در حاليکه نام عربستان يک جعل تازه از زمان قره قويونلو ها است. در خوزستان اعراب اکثريت ندارند و مردماني مانند لرها، بختياريها، پارسي زبانان در شهرها، بهبانيها.. همه هستند. براي همين يک نام تازه قومي براي اين منطقه نادرست است.

« ملتهاي مختلف ايراني غير فارس را قوم ، قبيله ، عشيره ، خرده فرهنگ و اقليت ناميدند»

واژه ملت به گروهي داده ميشود که کشور خود را داشته باشد. لذا تا آن زمان همه مردم ايران جزو ملت ايران هستند. در ايران هم قبيله و تيره داريم. همچنين خرده فرهنگ يعني subculture که واژه اي است مرسوم در همه کشورها.

« زبانهاي غير فارسي را لهجه و گويش ناميدند»


در ايران گروه هاي زبانهاي ايراني لهجه فارسي ميانه يا همان پهلوي ساساني هستند. پارسي دري هم يک لهجه از اين زبان است. پس اطلاعات کم زبانشناسي خود را الکي دستاويزي براي ننه من غريبم اغوزي نکنيد.

«به اختلاف داخلي بين اقوام غير فارس دامن زدند»
کاري که خودتان و رهبرتان چهره غانلي بارها انجام داديد و ميکنيد. بويژه در مورد آذربايجان غربي چهره غانلي به صراحت ميگويد که کردها که اکثریت آن سامان هستند را ميخواهد بيرون کند.

« ارتباط ملتهاي غير فارس با همزبانان خود درماوراي مرزهاي ايران را با انواع تهديدها مواجه کردند»
يک دروغ ديگر. رفت و آمد بين کشور ايران و آران قفقاز يا ايران و ترکمنستان و يا ايران و عراق هميشه موجود بوده است و هست. تازه اين کشورها هستند که بر ايرانيان سختگيري ميکنند و نه برعکس.

«آماري مخدوش از جمعيت ملتهاي غير ايراني اعلام کردند»
هيچ جا آمار مخدوش وجود ندارد.. همه ميدانند که زبان ترکي در ايران يک اقليت است که تنها در سه استان اردبيل، آذربايجان شرقي و زنجان اکثريت دارد و در چند استان ديگر هم اندکي پراکنده است.   میتوانید به ایران سفر کنید و این امر را مشاهده کنید.


« و دهها ظلم و جنايت ديگر»

 

چنانکه که دیدیم هیچ ظلم و جنایتی اتقاق نیافتده است و سخنان افراد قومگرا همه بر پایه نادرستی و بسیار اوقات برپایه دروغ است.


از مسئله زبان اگر بگذريم، "فارسها" در اين کشور از کدام امکانات ويژه برخوردارند؟ تازه ما مي دانيم که زبان فارسي با قانون ۱۹۰۶ مشروطه به طور رسمي تصويب شد و نه در دوران پهلوي. پس زبان فارسي كه زبان مشترك ايرانيان در اين هزار سال بوده است، در دوران پيش از پهلويها رسميت يافت. در ايران امروز محدوديتي براي زبان تركي از لحاظ چاپ كتاب و نوار و مقاله و مجله و وب‌سايت وجود ندارد. تلويزوين و راديو هم براي اين زبان وجود دارند. در رژيم كنوني هم سهم آذربايجاني‌ها زياد است در حاليكه كردها و بلوچ‌ها ديده نمي شوند. در رژيم كنوني دو تلويزوين ۲۴ ساعته عربي وجود دارد و همه‌ي ايرانيان مجبورند كه زبان عربي را نيز بياموزند. براي نمونه در استاني مانند آذربايجان غربي کردها, بخاطر مذهبشان, نمي توانند داراي مقام دولتي و مقامهاي کليدي باشند و همه امور استان به دست شيعيان ترکزبان سپرده شده است. به يک فارسي زبان سني مذهب در خراسان يا استان فارس ظلم مي شود و چنين شخصي با وجود زبانش نمي تواند داراي مقامي باشد. پس تبعيض اين رژيم بر اساس مذهب است و نه بر اساس زبان. تازه اين پرسش بر مي آيد که اقليت هاي ايراني تبار کرد در ترکيه يا ايرانيان تالش در آران قفقاز يا ايرانيان بحرين و امارات و قطر داراي چه حقوقي هستند؟ وگرنه خود جناب خامنه اي که به آذربايجان سفر مي کند هميشه به ترکي نيز سخن ميگويد. ايشان بلندترين مقام ج.ا. هستند. درحاليکه اگر کسي بخواهد به دين پيشين پارسيان/ايرانيان رو آورد فرجامش مرگ است و حکمش را خود خامنه اي يا اشخاصي وابسته به او صادر مي کنند.



بله . منظورت اين جنايت ها است:

در ايران حمله ي ترکان غزنوي(999 م)، حمله ي ترکان سلجوقي(1030 م)، حمله ي ترکان قراختايي (1141 م)، حمله ي ترکمانان غُزّ(1156 م)، حمله ي مغول ها(1220 م)، حمله ي تيمور(1381 م) و... باعث ويراني ايران گشته است. ا
تركان بر ايرانيان هزار سال حكومت كردند. پس ايرانيان ديگر و ايراني زبانان و فارسي زبانان در چهارده قرن اخير نخست به مدت دو قرن نيم تحت سلطه تازيان مسلمان عرب زبان بودند و در اين مدت, فرمانروايي ايراني و فارسي زبان بر ايران زمين حكومت نكرده است. در يازده قرن و نيم اخير نيز به جز دوره كوتاهي همواره ايران و ايرانيان تحت ستم و سلطه قبايل ترك زرد پوست و تاتاران بوده اند و فرمانرواياني ترك نژاد يا ترك زبان بر آنان حكومت مي كرده اند , و بارها همين تركان سرزمينهاي آبادان ايران را ويران و آثار تمدن را در اين كشور از بيخ و بن نابود كردند. همه‌ي ايرانيان اسير دست تركان بودند و در نتيجه اگر قرار باشد از ستم سخني به ميان آيد , بي ترديد بايد از ستم «تركان» به «ايرانيان» سخن گفت به استناد شواهد بسيار و نه بر عكس آن! حمله تركان نيمي از سرزمين ايراني را و بويژه بخشهاي بزرگي از آسياي ميانه كه سغدي-ايراني زبان بودند و شهرهاي بزرگ و بي نظير مرو و بلخ و نيشاپور را از ميان ببرد. ‌‌در نقاط ديگر هم ايرانيان يا نابود گشتند يا زبانشان عوض شد و شواهد عيني زيادي نشان از حضور ايرانيان دارد، براي نمونه همين آتشكده هاي زردشتي، كه به فرهنگ ايرانيان تعلق دارد. يکي از نقاط کشور که زبان ايرانيان
عوض شد همين آذربايجان است

 

 

 

چند نکته دیگر:

این نویسنده تزهای مسخره ناصر پورپیرار که هیچ کس بجز پان ترکیستها آن را جدی نمیگرد را میخواهند مورد استناد قرار دهد.  در این مورد پاسخهای زیادی اینجا داده شده است:

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm

 

نویسنده قومگرا ادعا میکند که صدهزار نفر در زمان فرقه دموکرات کشته شده اند در حالیکه همه آمارهای رسمی حدود 500 نفر ارتشی فرقه را مینویسند.  به یقین اگر فرقه دموکرات پایه مردمی داشت یک روزه گسسته نمیشد.  همچنین خود جان باختگان فرقه هم حدود 500 نفر است.  به علاوه این اسناد آمریکایی و انگلیس هم حدود 500 نفر را میگویند.  اگر حرفهای مسخره مانند صد هزار نفر واقعیت داشت پان ترکیستها بایست قبر این اشخاص را به ما نشانی میکردند.

 

 

این پان ترک واژه «آریایی» (ایرانی) را جعل میداند در حالیکه هیچ کس امروز در مورد این واژه شکی ندارد.  اسناد ایشان هم مال 200 سال پیش است که در مورد آریایی بودن هندواروپایی سخن رانده شده بود.  نتیجه این بحثها اینست که شاخه هندوایرانی (آریایی) هندواروپایی تنها آریایی است.  همانطور که دیاکونوف میگوید:

 

«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان[12] و ايرانيان (پارسيان)[13] و مادها[14] و اسكيت ها[15] و آلان ها[16] و اقوام ايراني زبان آسياي[17] ميانه خود را آريا مي خواندند»

(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9).

 

و ده ها سند در این مورد در کتابهای گوناگون و همین جا یافت میشود:

http://www.azargoshnasp.net/history/Aryan/aryanmain.htm

 

 

 

همچنین این پان ترک ادعا میکند که تمدنهای اورارتو و ایلامی و سومری و غیره ترک بودند!! این در حالیست که این تمدنها هیچ ربطی به همدیگر نداشتند.  در این باره بنگرید به پاسخهای زیر:

 

درباه مردم قفقازي و رد نظر بطلان پان ترکيست

تحريف پان تورکيسم درباره سومريها

 

بررسي نظرهاي پان ترکيستها و پان عربيستها درباره ايلاميان

 

یکی از این ادعاهای بی​پایه قومگرایان اینست که «یونسکو ترکی را سومین زبان جهان و فارسی را یک گویش تازی اعلام کرده است».  چنین ادعای مضحکی در یک مجله پان ترکیست به نام امید زنجان در ایران جعل گشت و تا کنون یونسکو هرگز چنین سخن ناراستینی نزده است.  چند وقت پیش یکی از پان ترکها به یک مقاله ای استناد کرد «هزار واژه ترکی در پارسی» که انگار جناب یاشار تبریزلبی هم به همان مقاله اشاره کرده است.  خوب است اینجا دوباره پاسخی که به آن پان ترک داده ایم را رونویسی کنیم.

 

 

پس همانطور که میبینید تمام سخنان یاشار تبریزلی بدون سند بودند و بجز استناد به مقاله های دیگر پان ترکیستان، کار دیگری از وی بر نیامد.  نخست اینکه لغتنامه اسدی طوسی بقدری محدود است که نشانگر آنست که زبان تبریز در آن زمان با زبان دری خراسان از یک ریشه بوده است و تنها در مورد حدود 150 واژه شبهه وجود داشته است. 

 

تمام این مقاله با اسناد غیر ایرانی و متخصصین نظرهای نویسندگان پان ترکیست را رد کرده است.  یایست بدانیم که حتی یک سند از زبان ترکی پیش از ایلخانیان از آذربایجان وجود ندارد.

 

یکی از پان ترکها گفته بود:

« کتاب ترکها و ايران (چاپ دوم) مرکز تحقيقات مجمع دانشگاهيان آذربا يجاني (آبتام) web site: www.azbiltop.com/abtam
چند هزار لغت با ريشه ترکي در زبان فارسي موجود است که از لغات بيش از600 لغت جزء کلمات مصطلح و روزمره است . مانند آقا خانم
،سراغ ، بشقاب ،قابلمه ،دولمه ،سنجاق ، اتاق ، من ، تخم ، دوقلو ،باتلاق ، اجاق ،آچار ،اردک ،آرزو ،سنجاق ،دگمه ،تشک ،سرمه ،فشنگ ،توپ ، تپانچه ،قاچاق ، گمرک ، اتو ، آذوقه ، اردو ، سو غات ، اوستا ، الک ، النگو ، آماج ، ايل ، بيزار ، تپه ، چکش ، چماق ، چوپان ،چنگال ، چپا ول ،چادر ،باجه ،بشگه ،بقچه ،چروک ،.......( يک هزار واژه اصيل ترکي در فارسي ،محمد صادق نائبي www.tribun.com/1000/1070.htm)
بيان حقيقت مزاياي زبان ترکي نسبت به فارسي براساس دلايل بر برتري ملت ترک بر فارس نمي شود و چنين منظوري نيز در نوشته مد نظر نيست ، بلکه هدف افشاي حقايقي است که 80 سال مغرضانه جهت تحقير ونابودي ملت ما کتمان و تحريف شده است !»


حالا يک نيم نگاهي کنيم به یک پیوندی که در آن مقاله غرض آبود درباره زبان فارسی داده شده است و چگونه پان ترکیستها تاریخ و زبان و ریشه شناسی واژگان را جعل میکنند:

 
یک تاریخنگار واقعی در مورد همین مقاله گفته است:



دوست گرامي‌ام .... مقاله‌اي را به نام «يك‌هزار واژه اصيل تركي در پارسي» معرفي نموده‌اند كه مطالعه‌ي هر سطر آن، خواننده را ناگزير به طلب شفاي عاجل براي نويسنده‌ي آن مي‌كند! نگارنده‌ي اين مقاله‌ي مضحك در حالي سخن از وجود يك‌هزار واژه تركي در فارسي مي‌گويد كه - به قول .... عزيز - نود درصد واژگاني كه رديف كرده، در زبان فارسي وجود يا كاربردي ندارند؛ مانند: آتاتورك، آتاباي، آتاش، ارومچك، آغرق، آلامانچي، ايناغ، تانري، يغمور و… !!! معناشناسي‌هاي اين نويسنده‌ي بزرگ، ‌از ريشه‌شناسي‌هاي‌اش نيز مضحك‌تر است. او واژه‌ي «الاغ» را چنين معني مي‌كند: اولا (عوعو كردن گرگ) + اق (حامل)!!! و نام «قزوين» را - كه تركي مي‌داند - اين چنين: «تفرج‌گاه قاز دختر افراسياب»!!! اما جالب‌تر از همه، آن است كه نويسنده مذكور، به شكلي مذبوحانه، بل كه جنون‌آسا مي‌كوشد كه چند صد واژه‌ي ناب پارسي را تركي وانمود كند؛ مانند: آيين، آتش، آرش، آريا (!!!)، استاد، آشاميدن، جوشيدن، بابك، افشين، ارديبهشت، آناهيتا، ايران، برابر (!!!)، دريا، بيستون، خوب، دريا، بنده، تيز، دشمن، شاه، پرداخت و… !!! وي «آذربايجان» را نيز نامي تركي مي‌داند و آن را به مضحك‌ترين شكل ممكن، «مكان خان جوانمرد قوم آذ» معنا مي‌كند!!! اين نويسنده‌ي دانشمند براي آن كه به هر ترتيبي، كلمه‌ها و نام‌هاي پارسي را تركي كند، واژه‌ها را سلاخي مي‌كند، سر و ته كلمات را به دل‌خواه‌اش مي‌زند و هر حرفي را به حرف ديگري تبديل مي‌كند تا سرانجام، واژه‌اي كه توليد مي‌شد، چيزي شبيه به الفاظ تركي باشد!! (مثلاً براي اين كه واژه‌ي «خون» را تركي‌ كند، مي‌نويسد: خون = خان = قان). ظاهراً ولع و طمع تمدن‌خواري نژاد زرد از محدوده‌ي آب و خاك و مردمان فراتر رفته و به گستره‌ي الفاظ و واژگان نيز رسيده است! البته بايد درك كرد كه اشرار پان‌تركيست براي جبران فقر زبان تركي، چاره‌اي جز چنين فريبكاري و شيادي و دروغ‌بافي‌اي نداشته‌اند! چه اگر زبان تركي غنا و توانايي كافي را داشت، ديگر چه نيازي بود كه آن همه واژه فارسي را به سود زبان تركي مصادره كنند و زبان فارسي را وام‌دار واژگان تركي‌اي جلوه دهند كه حتا در خود زبان تركي نيز وجود ندارد؟! اين نويسنده‌ي بي‌نوا كه حتا سواد تركي نيز ندارد، نمي‌داند بيش‌تر واژه‌هايي كه تركي دانسته، «مغولي» هستند و ميان اين دو زبان، تفاوتي بسيار است (به سان تفاوت ميان انگليسي و آلماني)؛ واژه‌هايي مانند: ييلاق، قشلاق، ايل، قشون، جلو، قورمه، چاق، آقا، خانم، قيماق، چماق و
همين نگارنده، در جايي از مقاله‌ي خود، اشكانيان را ترك‌تبار مي‌خواند و براي اثبات اين سخن خود مي‌نويسد: «مورخان و لغوي‌هاي بزرگ مانند دهخدا، اعتمادالسلطنه و علي بن حسن مسعودي آن‌ها را ترك دانسته‌اند»!!! اما نويسنده به جاي اين كه توضيح دهد اين دانشمندان تاريخ و باستان‌شناسي (!!) دقيقاً در كدام مقاله و رساله و كتاب و بر اساس كدام اسناد و مدارك تاريخي و باستان‌شناختي چنين ادعايي كرده‌اند، ما را به اين پانويس ارجاع مي‌دهد: «هيأت، جواد، سال‌نامه‌هاي بيست‌گانه‌ي وارليق»!!! خلاصه آن كه، اين نويسنده‌ي باهوش نه تنها خبر ندارد كه آن سه نفر (دهخدا و…) در كجا چنين فتوايي را داده‌اند، بل كه نمي‌داند استادش «جواد هيأت» نيز در كدام جلد و صفحه از سال‌نامه‌ي بيست‌گانه‌ي وارليق چنين ادعاي بي‌خردانه‌اي را به آن سه نفر چسبانده است!!! و در يك كلام: آن كس كه نداند كه نداند كه نداند/// در جهل مركب ابد الدهر بماند.
همين نويسنده در ابتداي مقاله‌ي خود، اوج بحران عقلي خويش را به نمايش گذاشته، مي‌نويسد: «اروپاييان … تحقيقات گسترده‌اي روي اين موضوع انجام داده و نتيجه گرفته‌اند كه 40 درصد زبان ايتاليايي، 20 درصد زبان انگليسي، 17 درصد زبان آلماني و ... از واژه‌هاي زبان تركي تشكيل شده‌اند. اجازه بدهيد اين گونه بگوييم: اگر تركي نبود، يك پنجم زبان انگليسي و دو پنجم زبان ايتاليايي حذف مي‌شد»!!! اي كاش نگارنده‌ي اين جملات جنون‌آسا، حداقل منبع و مرجع يكي از اين تحقيقات گسترده‌ي اروپاييان را معرفي مي‌كرد تا ما از خواندن اين ادعاي لطيف‌وار و بي‌پايه، اين چنين روده‌بر نمي‌شديم!
به هر حال باعث خشنودي است كه اشرار پان‌تركيست با انتشار چنين مطالب مضحكي، هر بار، برگ ديگري را از دفتر فريبكاري خود رو مي‌كنند.


خودفريبي و عوام‌فريبي پان‌ترك‌ها بي‌حد و نهايت است و بي‌شرمي و گستاخي آنان، بي‌منتها. «محمدصادق نائبي»، قلم‌به‌دست نوآمده‌اي كه چندي است به فرمان و خواست اربابان نژادپرست آنكارايي- باكويي خود به ترك‌تازي عليه زبان پارسي و فردوسي بزرگ روي آورده است، در دفاعيه‌اي كه اخيراً ‌در پايگاه نژادپرستانه‌ي «تريبون» منتشر ساخته، با تقلايي مفتضحانه خواسته است كه به انتقادات دشمن‌شكن دوست گرامي‌مان «مردوايج» پاسخي دهد. اما وي با آن همه درازگويي و زبان‌بازي در دفاعيه‌ي خود، باز توضيح نداده است كه براساس كدام مدرك و مرجع رسمي و موثق مدعي است كه 40 درصد واژگان زباي ايتاليايي، 20 درصد واژگان زبان انگليسي و 17 درصد واژگان زبان آلماني را لغات تركي تشكيل مي‌دهد؟! و همچنان شرح نداده كه براساس كدام اصول زبان‌شناسي و ريشه‌شناسي و واژه‌‌شناسي علمي و مورد اجماع، آشكارترين واژگان و نام‌هاي پارسي (مانند: آتش، آرش، آريا، افشين، اناهيتا، ايران، بابك، باغ، بزرگ، بغ، شاه، گل و…) را تركي پنداشته است؟! و باز توضيح نداده كه براساس چه ترفند و شگردي توانسته است كه «اسم‌هاي خاص» تركي (مانند: آتاترك، ازبك، آلپ‌ارتونقا، آلتون‌تاش، آلماآتا، اويغور، ايلك‌خانيان، بايسنقر، بلغار، تانري، خان‌باليغ، سبكتگين، طغتگين، طوغاي، قبچاق، قره‌قويونلو، گوي‌ترك، هون، و…) را به عنوان «واژگان» تركي موجود و مستعمل در زبان فارسي جا بزند و غالب كند؟! (براساس اين قاعده‌ي ابداعي نائبي، مثلاً هرگاه مردم تركيه نام پاي‌تخت كشور «آنگولا» را به زبان بياورند و بگويند: لوآندا، يا حتا نام چندتن از شخصيت‌هاي آنگولايي را ببرند، آن گاه مي‌توان مدعي شد كه «يك‌هزار» بل كه «ده‌هزار» واژه‌ي آنگولايي در زبان تركي وجود دارد!!).
بدين ترتيب، محدصادق نائبي با دست‌هايي كاملاً تهي از هر نوع سند و مدرك و روش‌مندي علمي، و با تأكيد مضبوحانه بر همان تخيلات مورد پسند نژادپرستان پان‌ترك، برگ ديگري از پرونده‌ي كثيف و ننگين ايدئولژي شوم پان‌تركيسم را به نمايش گذاشته است. جالب آن كه وي با كوبيدن نعل وارونه، كوشيده تا منتقدان‌اش را به مزدوري و پان‌گرايي متهم كند، حال آن كه مزدوري و وابستگي وي و هم‌مسلكان‌اش، به بركت گفته‌ها و نوشته‌هاي رسواگرانه‌شان، از كفر ابليس نيز مشهورتر است!
سواي اين نكات، محمدصادق نائبي با «ريشه» (= Stem؛ ماده‌ و بن فعل) دانستن واژه‌‌ي فارسي «پنجره» در متن دفاعيه‌اش، و ياوه‌‌هايي كه در پي آن سر داده، به رسواگرانه‌ترين شكل ممكن، نشان داده و اثبات كرده است كه دانش و معلومات ادبي و زبان‌شناسي‌اش، در حد «هيچ» است.


به دروغهای اين کتاب در اينجا پاسخ کامل داده شده است:

http://mardavij.persianblog.com/1382_7_mardavij_archive.html




واژه هاي پايه اضافه در ترکي اغلب فارسي است:

همين٬ هر٬ هرکس٬ هيچ٬ روزي٬ اگر٬ چونکه٬ گاه گاه٬ هم٬ همچنين٬ هرچند٬ هرگاه٬ نه نه٬ نينکه٬ يااينکه٬ زيرا٬مگر٬ وگر، تا، تااينکه

چند واژه ديگر:
نماز٬ روزه٬ چهارشنبه سوري٬ نوروز٬ پياز٬ بادام٬ شلوار٬ جوراب٬ خانه٬ ديوار٬ چنگال٬ ايوان ٬ باغچه٬ دهليز٬ چراغ٬ آينه٬ آزاد٬ كناره٬ سوزن٬ بخاري٬فرهنگ٬دوست٬ دشمن٬ آواز٬ آغاز، کفگير...

چند پيوند (با حجم بالا):
نفوذ زبان فارسي در ترکي آذربايجان

 

http://www.azargoshnasp.net /languages/Persian/persianmain.htm



Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen
Andreas Tietze
Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964



نفوذ زبان فارسي در ترکي عثماني

http://www.azargoshnasp.net/languages/Persian/persianmain.htm



Persian loanwords in Anatolian Turkish
Andreas Tietze
Oriens, 20 (1967) pp- 125-168


----

فرهنگ واژه‌هاي کهن در زبان امروز آذربايجان
نام نويسنده: محمدرضا شعار
چاپ نخست 1378
پخش بلخ، وابسته به بنياد نيشابور
184
ديمه

http://www.parsi-l.com/weblog/archives/2005/10/uoeuuauoeu_uuu.html




من يک کتاب دارم با حدود چند هزار واژه فارسي در ترکي که نيازي به اشاره ان نيست.

در ترکي آذري بيست پسوند از فارسي برگرفته شده است در حاليکه فارسيشايد يکي از اين زبان گرفته است.
آن يکي که فارسي از ترکي گرفته است واژه «چي» است که به معني گر و کار فارسي است.



علت اينکه ميگويم شايد اين ترکي باشد بخاطر اينست:

«
و گويا همان است که ما در گوانجي و ميانجي و ترکان نيز از ما گرفتند چه علاوه بر دو شاهد گوانجي و ميانجي در زبان ارمني که يک زبان آريائي است اين پسوند معمول است

اما ترکي بيش از بيست پسوند (که واژگان ترکي نيز با ان ميسازند) از فارسي گرفته است.


پسوندهايي که ترکي آذربايجاني از فارسي برگرفته است:
يک)
آباد
سابيرآباد، کيروآباد، محمودآباد، جلق آباد..
دو)
کي

چاپکي، پولکي، دامدامکي، جانکي،

سه)

انه

عادلانه، دوستانه، شاعرانه

چهار)

باز

جانباز، قمارباز، حقه باز، اتباز، آشناباز، دوستباز، درنکباز، گپباز، گوشباز،لغباز، ماتريالباز،اجونباز ..

پنج)

چه

باغچه، کلچه، سرچه، تخچه، دوشکچه، گزنچه، گلونچه،

شش)

دان

چندان، چاجدان، گلدان، نودان، جغدان، سوددان،

هفت)

دار

مالدار، دالاندار، حسابدار، ابريقدار، ماهسولدار، امکدار، اودار،

هشت)

گاه

دستگاه، عبادتگاه، اردوگاه،

نه)

کار، گار

صنعتکار، خدمتکار، پيشکار، فداکار، گناهکار

ده)

گير

جهانگير، باجگير، کفگير، جيبگير،

یازده)

گذار

کارگذار، عشقگذار

دوازده)

خانه

حبسخانه، داليخانه، خسته خانه، چاپخانه، مهمانخانه، قهوه خانه، سودخانه، اپليکخانه

سیزده)

ي

آبي، قهوه اي ، خرمايي، لاژوردي، نارنجي، دارچيني، کارپيچي، مخمري، شبليدي،

چهارده)


استان

عربستان، ارمنستان، چلستان، داغستان، کنديستان، حبشستان، چهستان

پانزده)


کِش

آتشکش، خطکش، گجغکش، تاجکش، کيراکش، گجدکش، پيشکش

شانزده)


نامه

اغوزنامه، شهادتنامه، سلجوقنامه، هوپ هوپ نامه

هفده)

پرست

آتش پرست، بت پرست، خجل پرست، منفعت پرست، وطن پرست، گجماجپرست، بازارپرستليک، ستلپرست، گجپرست، .

هیژده)

شناس

حقوق شناس، طبيعت شناس، ترپاقشناس،...

نوزده)

وري

جونگول وري، حاجوري ،

بیست)


زاده

باجزاده، شاهزاده، پشازاده، خانزاده،


برگرفته از:

Persische Ableitungsuffixe im Azerosmanischen
Andreas Tietze
Wiener Zeitschrift fur die Kunde des Morgenlandes (59/60) pp- 154-200, 1963/1964

پس نه تنها حروف پايه براي جمله سازي بلکه پسودنهاي زيادي را ترکي از فارسي گرفته است.
حالا به چند سخن ديگر بنگريم:
يک)
در دده قورقود حدود صد و هفتاد+ واژه فارسي است. در شهنامه دو سه تا واژه ترکي است که انها هم نام هستند و معني خاصي در فارسي نميدهند: قراخان، خاقان،

واژگاني فارسي در دده قورقود:

آدينه، آبدست، شبچراغ، شبکلاه، شاهباز، خرد، خرم، گاه، گور، نگار، ناگاه، ناکس، پاس، پاينده، ساروان، سايه بان، سرموزه، سرور، چاک، چابک، زير و زبر، زخم، زندان، آزاد، ارزان...



دو)

نخستين آثار منظوم ترکي اغوزي را دولتشاه سمقرندي ذکر کرده است. حسن اغلو از خراسان است. خوب است به اين شعر نگاه کنيم:

آپاردى كؤنلومو بير خوش قمر اوز٫ جانفزا ديلبر٫
نه ديلبر!؟ ديلبر-ى شاهيد٫ نه شاهيد!؟ شاهيد-ى سرور
من اؤلسم٫ سن بت-ى شنگول٫ صوراحى ائيله مه غولغول!
نه غولغول!؟ غولغول-ى باده٫ نه باده!؟ باده-يى احمر
باشيمدان گئچمه دى هرگيز٫ سنينله ايچديييم باده٫
نه باده!؟ باده-يى مستى٫ نه مستى!؟ مستى-يى ساغر
شها! شيرين سؤزون قيلير٫ ميصيرده هر زامان كاسيد٫
نه كاسيد!؟ كاسيد-ى قييمت٫ نه قييمت!؟ قييمت-ى شككر
توتوشمايينجا در آتش٫ بليرمز خيصلت-ى عنبر٫
نه عنبر!؟ عنبر-ى سوزيش٫ نه سوزيش!؟ سوزيش-ى ميجمر
ازلده جانيم ايچينده٫ يازيلدى صورت-ى معنى ٫
نه معنى!؟ معنى-يى صورت٫ نه صورت!؟ صورت-ى دفتر
حسن اوغلو سنه گرچى٫ دوعاچىدير٫ ولى صاديق٫
نه صاديق!؟ صايدق-ى بنده٫ نه بنده!؟ بنده-يى چاكر

مي شود گفت که بيشتر واژگان اين شعر فارسي هستند. حالا بنگريد به کهنترين نمونه هاي شعري که ما داريم از رودکي يا فردوسي.. هيچ کدام واژگان انبوه بيگانه نه ترکي نه تازي ندارند. اما اين شعر ترکي پر از واژه فارسي است که از همان جمله اول: خوش، جانفزا، دلبر، نه، سرور، شنگول، غلغل، باده يي، هرگر، مستي، شها، شيرين، هر، زمان، آتش، سوزش، کاسد، شکر، ممجر، دقتر، بنده ، گرچه، ولي، مه، بي، چاکر، هرگز. اينجا
..

ان واژگاني هم که فارسي نيستند بيشتر تازي هستند. چند تا هم يوناني هست مانند عنبر.. حالا با اين وصف در اين هزار و دويست سال که ما آثار ادبيات فارسي داريم هرگز يک بار نشده است که شعر فارسي انقدر واژگان ترکي داشته باشد.


سه)


گرهاد دوفر يک کتابي نوشته است که واژگان مغولي و ترکي در فارسي (که اغلب هيچ کاربردي ندارند و در زمان صفويه بيشتر کاربرد داشتند) را جمع آوري کرده است. گرهاد دوفر بدون شک يکي از پنج بزرگترين ترکشناسان قرن پيش است. خوب است نظر گرهاد دوفر را بر تأثير زبان فارسي در ترکي و زبان ترکي در فارسي بدانيم تا پاسخي باشد کوبنده براي مغولپرستان.

The Persian influence on Turkish, however, was much stronger. It appears both in the West (Azerbaijani and to a smaller extent, osmali) and in the east (central asia, above all the territory of modern Uzbekistan( .

نفوذ زبان فارسي در ترکي بسيار بيشتر (از نفوذ زبان ترکي در فارسي) بوده است. اين تأثيرهم در غرب (ترکي آذربايجاني و عثماني) و هم در شرق (آسيايه ميانه و بيش از همه اوزبکستان) مشاده مي شود.


--
حالا بنگريم به واژه هايي که اين فرد اورده است.

بسياري از واژگاني که نام برد ريشه ترکي نداشت و يوناني/روسي/تازي بودند و نيمي هم فارسي بودند و ديگرش هم را در زبان پهلوي و فارسي کهن به آساني ميتوان برايشان جايگزين پيدا کرد. به اين نکته بنگريد که واژگان ناب ايراني براي واژگان ترکي (که تعدادشان بسيار اندک است) در فارسي موجود است و تنها در گويش تهران است که چند واژه ترکي به خاطر قاجارها در ان راه يافته است. اما اگر پان ترکها برابرهايي براي واژگان فارسي که ما مياوريم داشته باشند آن برابرها اغلب نوساخته هستند و در فرهنگ و زبان ترک وجود نداشتند.

 زيرا ترکي چندان اثري بر فارسي نگذاشته است (هيچي از لحاظ دستور زباني). و فارسي خيلي بيشتر در ترکي اثر گذاشته است. تازه اگر ميبينم که واژگان تازي در فارسي زياد هستند براي اينست که اعراب دويست سال بر ايران فرمانروائي کردند. اما در برابر اين، حاکمان ترک/ترکزبان هزارسال بر ايران حکومت کردند اما سيل واژگان چندين برابر از سوي فارسي به ترکي وارد گشت و اين خود نشانگر نکات خوبي است که در زمان مناسب ان را ميشکافيم.

(نکته ديگر که بسياري از اين واژگان ريشه ترکی اغوزي ندارند بلکه از مغولي به اغوزي وارد گشتند. به هر رو براي انها هم معادل به آساني پيدا مي شود)

1)
اقا=سرور، کدبان، مير، بان،
خانم=بانو، کدبانو، خاتون
واژه خانم در ترکي از خاتون سغدي برگرفته شده است و ترکي نيست. خانم هم شايد ريشه مغولي داشته باشد. به هر رو جايگزينهاي کهن ان را اورديم.

آقا هم ترکي نيست بلکه مغولي است.

2)
آرزو فارسي است.

براي آرزو بنگريد به کتاب ريشه شناسي ريشه‌شناسي: محمد حسن‌دوست

براي همين هم در شاهنامه آمده است و هيچ سندي از ترکي کهنتر از شاهنامه نيست که چنين واژه اي را داشته باشد.

برشاه مکران فرستاد و گفت
که با شهرياران خرد باد جفت
نگه کن که ما از کجا رفته ايم
نه مستيم و بر آرزو خفته ايم.



3)
اردک=بط ، مرغابي.
4)
بشقاب=تابك٬ لب‌تخت٬ عثماني هم واژه تابک فارسي را بکار ميبرند

اين واژگان همه در زبان‌هاي ايراني ديگر رايج است.
بشقاب: دوري-تابکتابک (در تركيه جالب است بدانيد كه واژه‌ي تابك كه از تابه‌ي پارسي است را بكار مي‌برند)
بشقاب ماهواره: بازتاب‌گر
بشقاب پهن: تبرک، گرباک
بشقاب کشيده: ديس
بشقاب بزرگ: زکنج
بشقاب سفالي: سُکره
بشقاب سفالي بزرگ: زُکَند
بشقاب چوبي: چپين
بشقاب ژرف: گردنا (gerdana)
بشقاب گندم‌کوبي: گندم‌با، فروشک

5)
قابلمه=کماجدان، آونگ، تاس

(اين واژه قابلمه از عثمانيها که با اروپايي ها برخورد کردند به ايران رسيد)

6)
گمرک

اين واژه يوناني است.

گمرگ= اين كلمه يوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: از ريشه‌ي يوناني كوم‌مركس يا كومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است و كومروك كرده است

7)
اتاق= اين واژه از وثاق عربي مي آيد و از انجا به ترکي عثماني رافته است. در فارسي براي اين واژه معادل زياد است مانند ژور، سراي، خان (در پهلوي به اتاق خان ميگفتند) و به خانه ميگفتند مان. براي همين اصطلاح خان و مان.

8)
دوقلو=دوزاد

9)
تخم

اين واژه فارسي است و پهلوي آن هم تُهم است.


10)
باتلاق

مرداب، لجنزار ، گِل آب.

11)
من
پارسي باستان «منا»، کردي «من»، اوستا «منه»،

German: Mein name ist Ali.
French: Mon nom est Ali.


به نظر ميرسد اين واژه را ترکي از فارسي يا برگرفته يا اينکه هر دوزبان جدا از هم ضمير شخص نخست را من خواندند. انگار ولي در ترکي باستان اين واژه بن بوده است و به نظر ميرسد من بخاطر نفوذ فارسي است زيرا در ترکي کهنتر و مغولي هنوز بن ميگويند.

12)
اجاق

آتشدان، ديگدان

مولوي هم بارها دل را به آتشدان (اجاق) تشبيه کرده است:

چرخ را بر هم نسوزد دود آتشدان من
(مولوي)


13)
اتو

ريشه اين واژه معلوم نيست و دهخدا هم چيزي ننوشته است.

بنياد آن را ütü ترکي که خود برگرفته از üt- به چم "تاول‌زدن، به‌سان رويه‌اي سوختن يا سوزاندن" مي‌باشد؛ دانسته اند. ليک مي‌تواند از ōt به چم آتش و پسوند "او"‌ي پارسي گرفته شده باشد. چرا که در اتوهاي ِ پيشين، ذغال به کار مي‌رفت.

14)

آذوقه

اين کله از عدوقه و غذوقه عربي به ترکي و فارسي وارد گشته. پس ترکي نيست.

15)

ترکي:اردو

فارسي:
ارتش
لشکر
16)
سوغات
اين کله ترکي نيست بلکه مغولي است.
اما پارسي اين کمله: ارمغان
17)
اوستا

اوستا نام کتاب زردشت است. هيچ ربطي به ترکي ندارد و هيچ کتاب ريشه شناسي بيطرف هم ان را ترکي نمي داند. پهلوي ان هم هست اوستاک و پارسي ان است اوستا. اوستاک به معني بنياد است.

18)
الک
پارسي:

تنگبيز، موبيز..
آردبيز
در گويش خراسان ماشو ميگويند.

.20)
النگو
هيچ سندي نيست که اين واژه ترکي باشد.
در فارسي بازوبند نيز کاربرد دارد..

21)
دگمه:

گره، گوي، پهلوي: کولاجگ

21)

سرمه

اين واژه پارسي است.

همچنان سرمه که دخت خوبروي
هم بسان گرد بردار از اوي

خوب است يک متن کهن ترکي نشان بدهيد و انهم کهنتر از رودکي که چنين واژه اي را داشته باشد.

--
تشک

اگر ترکي باشد.. باز
پارسي:
بستر ، فراش

پهلوي ويسترک
--

22)

قشنگ

قشنگ= اين واژه فارسي است و همان ‌خشنگ است كه خوش را نيز كش در برخي از لهجه‌ها گويند و نگ كه در بسياري واژه‌ي فارسي هست: پلنگ٬ خدنگ..

اما چون تلفظ واقعي آواي «ق» در واقع شبيه «ک» است و نه «غ» اين واژ را مانند کوهستان به قهستان و کزوين به قزوين.. و غيره نوشتند. در واقع اينجا هم کوش(خوش)کَش، آن را قشنگ نوشته اند.


فشنگ هم ترکي نيست. «فش» و دهخدا هم ان را از فهشنگ گل فارسي ميماند که فشنگ شبيه آن گل است.

23)
تپانچه

تفنگ کوچک را ميگويند و اين تنها ترکي شده واژه تفنگچه است.

اگر هم منظور سيلي زدن است که همان سيلي. يا «کشيده» يا چک. «چه» يک پسوند ترکي نيست بلکه يک پسوند فارسي است.

24)

قاچاق ترکي است يا مغولي؟

ربوده

25)

گمرک

اين واژه يوناني است.

گمرگ= اين كلمه يوناني است و در فارسي همان باج است. دهخدا مي‌گويد: از ريشه‌ي يوناني كوم‌مركس يا كومركي. دولت عثماني اين واژه را از يوناني گرفته است و كومروك كرده است

26)

چکش

اين واژه فارسي است و در پهلوي هم است:

1 cakuc [ckwc | N c8akus8] hammer.
2 potk [pwtk' | N potk] sledge-hammer.

پتک هم يک واژه ديگر فارسي است براي چکش هاي بزرگ.

27)

چماق ( ترکي است يا مغولي؟)

پارسي:
گرز،
شش پر
28)
چوپان
اين واژه از شبان پهلوي/فارسي به ترکي رفته است و چوپان گشته است. يعني در اصل اين واژه همان شبان پهلوي است. واژه چوپان هم به احتمال قوي ترکي نيست بلکه مغولي است زيرا سلسله مغولي چوپانيان در آذربايجان حکومت کردند.
راميار

رمه بان. در پهلوي به کُرد هم شبان ميگفتند همانطور که در طبري امروز هم به کُرد شبان ميگويند.

29)

چنگال

عجب که اينها حتي واژه شناسي عامي را بلد نيست. از خودش نميپرسند که آيا اين واژه مربوط به چنگ فارسي است يا نه!

چنگ+آل که پسوند آل به چم چنانچه است.

فردوسي ميگويد:

چو ديوان بديدند کوپال اوي
بدريد دلشان ز چنگال اوي

30)

چپاول

بله واژگان يغما، چپاول، و غيره ترکي هستند.

البته تاراج در فارسي ميگويند:

بتاراج و کشتن نيازيم دست
که ما بي نيازيم و يزدان پرست

31)

چادر

اين واژه ترکي نيست بلکه ريشه سانسکريت (هندوايراني) دارد به چم پوشاندن. در روسي هم شاتر است و اين نشانگر هندواروپايي بودن اين واژه است.

فردوسي:

بگفت اين و چادر بسر برکشيد
تن آساني و خواب را برگزيد


اما در فارسي واژگان سايه بان و خيمه نيز هست.

http://dictionary.reference.com/search?q=chador



[Urdu chdar, cover, cloth, from Persian, screen, tent, from Sanskrit chattram, screen, parasol. See chuddar.]

32)

باجه:

به احتمال قوي از بادهنج فارسي مي آيد. اما در فارسي همان دريچه و روزن و بادگير .. هست

33)
بشکه

اين واژه روسي است.
Bocka
Barrique

34)
باقچه

پارچه يا کسيه اي که در آن پول ريزند. همچنين به معني پوشاک آمده است. به هر رو اگر به معني اولي باشد که همان کيسه پول است.

در ضمن پسوند «چه» هم فارسي است که به ترکي وارد گشته است. در پهلوي ايچه است.

35)
چروک دو واژه است.
يکي چروک که در ترکي به معني «نان» است.

ديگري واژه است که به معني چين و شکنج و فرسوده گويند.

(36 قاشق

 

قاشق را در کرمانشاه چمچه میگویند.   در پارسی میانه نیز کپچک میگویند که در فارسی امروزی کفچه شده‌است.
در لغتنامه دهخدا نیز کپچپک پهلوی آمده است که فارسی کنونی آن کفچه است.  در  کردی کرمانجی (در ترکیه) همین واژه به گونه
kevchi آمده است.

بنابر لغتنامه دهخدا:

http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaworddetail-d29106a91f3a43c196e1545d50b7d285-fa.html

کفچه . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (اِ) چمچه . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). کفگیر. کمچه . چمچه . (انجمن آرا). چمچه ٔ کلان . (غیاث ). ملعقه . (دهار). کفچ . کپچ . کپچه . کبچه . پهلوی کپچک ۞ ، طبری کچه ۞ (قاشق ). گیلکی نیز کچه ۞ (قاشق بزرگ ).(از حاشیه ٔ برهان چ معین ).

در واقع پان‌ترکیستها بخاطر ترفندکاری تنها گویش فارسی تهران را در نظر دارند و به زبان/گویشهای فارسی و ایرانی دیگر توجه ندارند.  چیزی در حدود طبرستان/گیلان و کرمانشاه/کردستان و تالش از یک طرف و تقریبا اغلب لهجه‌های مرکز کشور چیزی به عنوان "کچه" یا کفچه/کفجه و کمچه و غیره را بکار میبرند. در قزوین چمچه، کمچه، کپچه، در استان فارس و گیلکی: کچه، بستو. قاشق را چیبک هم گویند. علاوه بر استان فارس و گیلان، در لنکران و خراسان هم قاشق را کچه میگویند. یعنی چیزی از تالش تا استان فارس کم و بیش یک لغت برای آن وجود دارد، که آن هم در واقع باید دگرش کفچه/کپچه باشدکه در بسیاری جاهای دیگر هم استفاده میشده یا میشود. خلاصه اصل همه این پهلوی کپچک(کف+چه) است که در فارسی نوشتاری دری کفچه‌ است.  پستو هم در استان فارس کاربرد دارد که شاید هم‌ریشه با لغت "پسته" باشد و این شباهت شاید برای  مانندنگی هیل پسته و کفچه باشد.




چنانکه مي بينيد واژگان کهن پارسي/پهلوي براي اندک واژگان بيگانه ترکي که در لهجه تهراني وارد گشتند همه موجود است. خوب است پان ترکيستها براي واژگاني که ما در اول اورديم معادل کهن ترکي را بياورند:

همين٬ هر٬ هرکس٬ هيچ٬ روزي٬ اگر٬ چونکه٬ گاه گاه٬ هم٬ همچنين٬ هرچند٬ هرگاه٬ نه نه٬ نينکه٬ يااينکه٬ زيرا٬مگر٬ وگر، تا، تااينکه..

 

پس ترکی هیچ اثری در دستور زبان پارسی نگذاشته در حالیکه پارسی اثر شگرفتی در دستور زبان ترکی گذاشته است.

واژگان زیادی از زبان پارسی به ترکی راه یافته است که در چند کتاب چندهزار از این واژگان جا افتاده اند.  شاید بهتر است بگوییم که در ادبیات ترکی (مانند فضولی و امیر علی شیر نوائی) هیچ کدام از واژگان پارسی بیگانه به زبان ترکی نبودند.

چند واژه روز مره:


نماز٬ روزه٬ چهارشنبه سوري٬ نوروز٬ پياز٬ بادام٬ شلوار٬ جوراب٬ خانه٬ ديوار٬ چنگال٬ ايوان ٬ باغچه٬ دهليز٬ چراغ٬ آينه٬ آزاد٬ كناره٬ سوزن٬ بخاري٬فرهنگ٬دوست٬ دشمن٬ آواز٬ آغاز، کفگير، نارنجي، جشن (بايرام هم سغدي است و ترکي نيست)، و در نهایت: آذربایجان.

 

 

 

از آنجا که سایر حرفهای پان ترکیستها نیز بر پایه هیچ سند موثقی نیست و به این نوع دروغها در بارها پاسخ داده است،  خوانندگان را دعوت به مقاله های دیگر این تارنما میکنیم.

 

http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/main.htm

 

 

 

 

یکی از دوستان آذربایجانی به نام دکتر البرز فلاح زاده پیغامی در این مورد نوشتند که در پایان این مقاله درج شده است.  بویژه بخش این پیغام درباره ماجرای 21 آذر و تحریف و دروغ پان ترکیستها بسیار سودمند است.

 

---

 

اول: جدول ابتدای مقاله سست است چونکه جمع کل ترک زبانان 27.400.000  بعلاوه بقیه 39.718.000  جمعا می شود     67.118.800 که از کل جمعیت ایران   65,758,000 بنا به گفته خودشان 1.360.000 نفر بیشتر است.

 

دوم: نوشته اند << بر اساس این نظریه ریشه ترکان ایران را می توان در عبور اقوام سومری و ایلامی ازمنطقه آذربایجان و سکونت احتمالی در این منطقه و دیگر مناطق ایران و سکونت دیگر اقوام التصاقی زبان (غيرهند و ايرانى زبان) نظیر هوریها ، آراتتاها، کاسسی ها ، قوتتی ها، لولوبی ها ، اورارتو ها، ایشغوزها ، ماننا ها‌، گیلزان ها و کاسپی ها در منطقه آذربایجان و ایران جست.>>

   کاری به داستان ترک بودن اقوام سومری و ایلامی نداریم که حکایتی است در حد اینکه "ماه از پنیر است!!" اما از کی تا به حال باستانشناسان موفق شدند نوع زبان کل اقوام پیشگفته را کشف کنند و احدی هم خبردار نشود؟! و در ضمن ایشان به قدری با معلومات هستند که چند صورت تلفظ یک قوم را اقوام جدا فرض کرده اند! مثلا آراتتاها =اورارتو ها، کاسسی ها = کاسپی ها‌!

   ودر اسم و وجود و هندواروپایی نبودن  قوتتی ها (گوتی ها؟)، ایشغوزها(؟)،گیلزان ها (؟)، کاسپیها،اورارتو ها، ماننا ها ‌و آرارات ها (هند و اروپایی؟) بحث بسیار است ....

 

سوم: در کل نوشته، ابتدا یک داده نادرست به عنوان مبنا به خورد خواننده کم اطلاع داده میشود و سپس در گام بعدی بر ضد داده نخست قلم فرسایی میشود. و/ یا در حینی که مثلا نویسنده میخواهد مطلبی را ثابت کند، یک دروغ داخل مفروضات "زده" میشود!!

مثلا میگوید <<دو دیدگاه عمده در مورد تاریخ ترکان ایران وجود دارد...>>

 که هردو نادرستند و در ضمن سه دیدگاه را مینویسد!

 

<< امروزه اکثر ترکان غربی (ترکان ایران، ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان، عراق، سوریه، قبرس و بالکان) از نسل ترکان اوغوز می باشند. >>

نسل را مخصوصا به جای زبان جا زده.

 

<<به نظر بعضی محققین کلمه ترک نام قبیله موسس حکومت گؤک ترک در 552 میلادی یعنی شخص آشینا بوده است و از آن زمان به کل ملتی که به  زبان آنها سخن می گفتند منسوب شده است>>

پس معلوم میشود که مبنای تشخیص یک ملت زبان است و مضحکتر اینکه ترک ها از آن به بعد خودشان را به عنوان یک ملت شناختند و .....

 

<<از ملت دو تعریف متفاوت شده است یکی تعریف اتنیک و قومی است که به مفهوم مجموعه ای از انسانها با خصوصیات زبانی و فرهنگی و تاریخی مشترک است و دیگری مفهوم سیویک و سیاسی آن است که به مفهوم مجموعه از انسانها با دولت وقانون مشترک و حقوق مساوی است که در نوشته حاضر اصطلاح تابعیت (یا ملت – دولت) برای مفهوم دوم مناسبتر تشخیص داده شده است. >>

تعریف ملت هیچ کجا منحصر به دو تعریف بالایی نیست: مگر فرانسوی هایی که آلمانی صحبت میکنند (آلزاس و لورن) جزو ملت فرانسه نیستند؟ در اینجا هم مخصوصا هرچه کاما در تعریف بوده را تبدیل به (و) کرده و از تعریف خودش نتیجه گرفته است....تنها یک لغتنامه انگلیسی به من نشان بدهید که گفته باشد تعریف nation بر مبانی" تعریف اتنیک و قومی"  ethnic وtribal یا " مفهوم سیویک و سیاسی"  political میباشد  

 

چهارم: به کار بردن کلمات قلنبه سلنبه برای مرعوب کردن خواننده بی اطلاع (چون خودش هم کم سواد است بعضی وقتها خیلی مضحک میشود ):

 

<<طبق سيميني از قبر شاهزاده ای كشف گرديد ...... قدمت اين نوشته به وسيله راديو كربنيك  و باتحقيقات دانشمندان شوروی (سابق)500 سال قبل ازميلاد مسيح تشخيص داده شد>>

یک کسی پیدا شود و به من بگویید چگونه قدمت ظرف سیمین بوسیله تکنیک ایزوتوپ کربن رادیواکتیو قابل محاسبه است؟!

 

<<زبانهای اورال-آلتاییک مانند ترکی با مشخصات زیر از زبانهای هندو اروپایی متمایز می شوند....... صفات قبل ازاسماء می آیند(گؤزل قیز)>>

 ) انگلیسی) Beautiful girlوخوشگله پسر ( در گیلکی) مگر هندواروپایی نیستند؟

 

<<آثار مکتوب زیادی به زبان ترکی و به دو الفبای عربی و لاتین از 1000 سال پیش به جای مانده است....زبان ترکی از طرف زبانشناسان به عنوان سومین زبان قانونمند وتوانمند دنیا شناخته شده است و حتی یکی از تورکولوژهای بنام زبان ترکی را اعجاز غیر بشری معرفی کرده است...... کتب دیوان لغات ترک ( اولین کتاب زبانشناسی دنیا).... می بینیم ادبیات شفاهی و کتبی  ما دارای قدمتی چند هزار ساله و با پیشینه ای بسیار قدیمیتر از زبان فارسی است!.... مبدا زبان فارسی دری ماوراء النهر بوده..... اینکه شعرای آذربایجانی همچون نظامی و شمس و قطران فقط به زبان فارسی می نوشتند. اما این چنین نیست..... دده قورقورد  مملو از افکار و احساسات والای انساندوستانه می باشد...... به مجسمه های کوچک نوازندگانی با قدمت دو هزاره قبل از میلاد بر می خوریم که همچون عاشیقان ما سرپا ایستاده و ساز خود را برروی سینه نگاهداشته اند. چنین نوازندگانی را که مشابهش را می توان در میان ترکان امروزی پیدا کرد سرنخی از قدمت هنر موسیقی عاشیقی به دست می دهد.... در فاصله بین سالهای 1830-1890 یعنی قبل از ظهور دشمنان زبان ترکی در ایران جمعا 123 اثر فقط به زبان ترکی آذربایجانی در 20 شهر مختلف چاپ شده است...... آیا می دانید که آذربایجان زادگاه اولین ترجمه اولین کتب خارجی، اولین شعر نو، اولین سینما، نخستین دانشگاه پزشکی، اولین دانشکده پرستاری و مامایی در ایران بوده است.... سرزمین آذربایجان ، دانشمندانی چون پروفسور جواد هئیت را به جامعه علم و دانش معرفی کرده است. از پروفسور ذهتابی ، صمد سرداری نیا  نیز نام بردن لازم است..... کلمه آریا (به معنی شورش و شورشی و شورش کردن) >>

بدون شرح!

 

پنجم: این آقا  حتی میخواهد خودش را هم گول بزند :

 << یک سیستم فدرال مناسب برای کشور ایران یک سیستم فدرال اتنيكى-زبانى (نظیر کشور سوییس)  است که در آن مرز ایالتها بر اساس محل سکونت ملتهای مختلف ایرانی تعیین می شود، که البته تقسیمات استانی در داخل هر ایالت می تواند وجود داشته باشد.... در سیستم فدرال اتنيكى-زبانى زبان هر ایالت (ترکی ، فارسی ، لری ، بلوچی،  عربی ، کردی ، ....) در آن ایالت و کل کشور زبان رسمی یعنی زبان دولت و مجلس ایالتی ، زبان اداری و قضایی در آن ایالت محسوب می شود که از مدارس ابتدایی تا دانشگاهها در آن ایالت به صورت اجباری تدریس می گردد.>>

خجالت را بگذار کنار و بگو که اتنیک = نژادی ......

 

<<اگر بخواهیم به ملت و هویت ملیمان اشاره کنیم باید بگوییم "ما ترک هستیم"  و اگر بخواهیم به محل سکونت خود یا انشعاب و لهجه ترکی خود اشاره کنیم  می توانیم بگوییم که" ما آذربایجانی هستیم" یا "ما ترک آذربایجانی هستیم".

ملاحظه میفرمایید بایدها را و توانستن ها را.....

 

ششم: جعل و قلب تاریخ:

<<قوای تهران که به بهانه نظارت بر انتخابات روانه آذربایجان شده بود در قالب ارتشی تجاوزگر در 21 آذر 1325 موجب سقوط حکومت ملي  آذربایجان شد که بر اساس آمار ارتش 25000 اعدام و 70000 مهاجر و آواره و زخمی بر جای گذاشت.>>

دائی من که هنوز در قید حیات هستند به عنوان کسی که در جبهه توده ای ها و شاید هم فرقه چی های تبریز بوده و هنوز هم پشیمان نشده که شاید واقعیت را وارونه سازد، کاملا ضد این حرف را میگوید ! کل خشونت از طرف مردم عوام پیش آمد (ایشان حتی خانواده هایی را که دست به خشونت بر ضد فرقه چی ها زدند را هم نام میبرند!) ارتش ایران تنها مدتی در قافلانکوه درنگ کرد - شاید برای اینکه درگیری پیدا نکند – و تاخیر منجر به حمله مردم بر ضد فرقه چی ها شد. بعد از ورود ارتش حتی بعضی از مقامات به اصطلاح دولت محلی ابقا شدند (مثلا دکتر جاوید) و بر عکس دائی من از بد نامی و خشونت افرادی از قبیل غلام یحیی شکایت داشتند که آدم شقه میکرد و دست و پای ژاندارمها را اره کرده بود و مثلا وزیر جنگ فرقه بود. بیسوادی غلام یحیی هنوزهم معروف است.

 

<< با تقسیم بندیها و نام گذاریهای متفاوت مناطق غیر فارس نظیر آذربایجان (به آذربایجان غربی و شرقی و زنجان و همدان واراک و امروز اردبیل ) وعربستان (به خوزستان)  سعی در نابودی نام ملتهای غیر فارس داشتند >>

واقعیت این است که مناطق کوچکتر بسیار از اینکه تبدیل به استان شوند استقبال میکنند به حدی که در بعضی مناطق مثل خراسان شمالی و یا قزوین و غیره گاهی شورش منجر به کشت و کشتار هم رخ داده است : وقتی که اردبیل استان شد مردم به خیابان ریختند و نیروهای انتظامی محلی تیرهای منورهوایی شلیک کردند و به قول نماینده اردبیل فقط جشن آزادی خرمشهر از آن مفصلتر بود. ایشان از یک طرف از سانترالیزم مینالند و از سوی دیگر نظر مردم اردبیل و امثالهم را هیچ حساب میکنند چونکه کشته مرده ملت سازی خودشان هستند. البته از کسانی که اینقدر دشمن نام "آذری" هستند تعجبی نیست که بخاطر گرگ بازیهایشان منکر پدر و مادرشان هم بشوند! 

 

چند نکته:

1-      به نظر من در مورد مهاجرت اقوام ترک زبان به آذربایجان تا به حال کسی به نقش جاده ابریشم دقت نکرده است.این تنها راهی بوده که ترکان قبل از حمله میشناختند و اصل نقاط آباد دنیای آن روز در این مسیر بوده و طبیعی است که اقوامی که میخواهند بر روم شرقی دست پیدا کنند ، همین راه را بپیمایند: شمال خراسان ، جنوب البرز، آذربایجان و آسیای صغیر. همین ترتیب به سوی شرق هم در مورد چین و شمال آن صحیح میباشد.

2-      در زبان ترکی آذری بعضی کلمات فارسی هست که حتی در خود فارسی امروزی بکار نمیرود...شاید اگر کسی بتواند بررسی کند اصلیتشان از زبان ایرانی آذری باشد . رنگ صورتی به ترکی آذری میشود " چوه- ر- یی" ( بر وزن مهره ای) که بنظرمربوط با رنگ چهره (صورت) باشد. "بیچین" به معنی درو کردن و یا داس بکار میرود که با چیدن مربوط است. "کوشن" به معنی کشتگاه با کشت هم خانواده ممکن است که باشد . "کت" به معنی روستا با کدخدا و شاید کدبانو(بانوی منزل) شاید که ربطی داشته باشد. "ترنگه" که تصنیف و آهنگ ضربی میباشد با ترانه مربوط بنظر میآید. کلا شاید تعداد بسیار زیاد لغات فارسی در ترکی آذری تنها به علت نفوذ فارسی هم نباشد بلکه ورودی آن امکان دارد که از آذری باستان باشد بعضی لغات فارسی در ترکی آذری تلفظ های خاصی دارند مثلا در فارسی کور داریم به معنی نابینا ولی ترکی آن کوور (Kour) میباشد دوست در فارسی =(Doust) در ترکی، زور در فارسی= (Zour) در ترکی {اگر اشتباه نکنم در کردی هم احتمالا زور با واو مجهول باشد}. چوپان که شما فرمودید از شبان به مغولی و سپس ترکی رفته با کلمه چوب دار که سبزواری ها میگویند مربوط بنظر میرسد مخصوصا که تلفظ ترکی آن چوبان است ( چوب بان؟) .تمام مشتقات گاه که در"گه" است مثل گهگاه در ترکی با تکیه روی (ه) میباشد . در ضمن با وجودی که تا به حال اقدام به شمارش نکرده ام اما حس میکنم که تعداد لغات فارسی (یا ایرانی) در ترکی آذری بسیار بیشتر از آن هزار تایی باشد که شما اشاره کردید.